توضیحات
کتاب «به هوای دزدیدن اسبها» اثر «پر پترسون» سال ۲۰۰۳ به نگارش درآمده و در سال ۲۰۰۵ با ترجمهی «آن بورن» به زبان انگلیسی توجه مفسرین و علاقهمندان به رمان را به خود جلب کرد. این رمان داستان مردی به نام «تروند ساندر» است که همراه سگش، «لیرا» در حومهی اسلو در انزوا بهدوراز خانواده، دوستان و آشنایانش زندگی میکند. او در اواخر دههی ششم زندگیاش تصمیم میگیرد در ویلایی جنگلی در تنهایی مطلقی که سالیان دراز در آرزویش بوده زندگی کند. او در همسایگی مردی زندگی میکند که با او از نزدیک آشنا نشده است.
یکنیمه شب به دنبال نور چراغقوه «تروند ساندر» کنجکاو میشود که از خانه بیرون برود. او در تاریکی شب با همسایهاش، آقای «لارس هوگ» روبهرو میشود که با دلهره و تشویش به دنبال سگش است. «تروند ساندر» در پی اتفاقهای آن شب به پنجاه سال قبل سفر میکند و درگذشته سیر میکند. او یاد خاطرات و اتفاقهای دوران کودکیاش میافتد. توصیف او از زندگی و کودکیاش سبب میشود رمان یک داستان خطی نداشته باشد و فصلبهفصل اتفاقهای کتاب از حال و گذشته در میان خرده روایتهای جذاب توصیف بشوند.
داستان «به هوای دزدیدن اسبها» روایتی از یک انزوای خودساخته است که بازتابی از نوعی تفکر است. برخی به دنبال تنهایی از تمام وابستگان و دلبستگان خود میگریزند و به گوشهای از این دنیای پهناور پناه میبرند تا باقی عمر خود را در تنهایی بگذرانند. تنهایی، واژهای پر از ابهام و مفهوم. در هر نقطه از این دنیا هم اگر تنها زندگی کنیم ناخواسته و حتی بدون اجازهمان ریشهی خاطرات جان میگیرند و خود را نمایش میدهند. در تنهاترین لحظات هم گذشته بخشی از وجود ماست و همواره در کنار ما زندگی میکند. خاطرات با کولهباری از خندهها، گریهها، از دست دادنها و شکستها ما را روانهی آینده میکنند.
دیدگاهی دارید؟