توضیحات
جاسوس دو بار میمیرد (جلد اول)
از متن کتاب:
چند ضربه به در اتاق خورد. به دنبال آن صدای “سامورا” مستخدم خود را شنیدم که گفت:
– سینیور رامین! یک آقا میخواهد شما را ببیند.
“کاراملا” زن جوان و قشنگی که نیمه عریان در کنارم بود، خودش را کنار کشید. نگاهش را به در اتاق خود و بعد به من خیره شد و گفت: این دیگر کیست که این وقت روز آمده تا تو را ببیند.
من از تختخواب پایین آمدم و گفتم: حتما آشناست که راه اینجا را بلد بوده.
گفت: برو زودتر ردش کن برود.
من روبدوشامبرم را پوشیدم و به طرف در اطاق رفتم. در را باز کردم. “سامورا” پشت در ایستاده بود.
پرسیدم: کی میخواهد مرا ببیند؟
گفت: یک آقایی! کنار اتومبیلش ایستاده.
پرسیدم: تنهاست؟
– بله سینیور
– خب، بگو بیاید اینجا…
“سامورا” بیرون رفت. من چند قدمی از در اتاق دور شدم. احساس کردم که مرا احضار کرده اند…
دیدگاهی دارید؟