توضیحات
رنج از دیدگاه بودا و مولانا براساس داستانهای جاتکه و مثنوی
موضوع رنج که از دیرباز مورد توجه تمامی مکاتب دینی و صاحب نظران بوده تا بدان حد از اهمیت رسیده است که عامه مردم نیز توجه به رستگاری و نیل به زندگی جاودانه را موضوعی اساسی در حیات مادی خود یافته اند.
رنج بردن و میزان آن برحسب تفاسیری که شخص از درد یا پریشانی خود دارد متفاوت است. اگرچه رنج گاهی با درد یکی دانسته میشود اما این واژگان ۲ کلمهی جدای از هم هستند که در برخی مفاهیم کنار یکدیگر میآیند. درد الزاماً مشتمل بر بعد عاطفی نبوده و نیازی نیست ناخوشایند باشد. آن، گونهای احساسی است که به لحاظ شدت و دوام با رنج متفاوت است که توضیح کامل آن در اثر پیش رو ارائه خواهد شد.
بررسی همین موضوع که از دیرباز مورد توجه تمامی مکاتب دینی و صاحب نظران بوده، تا به این حد نیز رسید که مردم عوام هم توجه به رستگاری و نیل به زندگی جاودانه را موضوعی اساسی در این حیات مادی یافتند. رنج از نظر سیدارته گوتمه نتیجهی گرفتاری در چرخهی باز پیدایی یا تولد دوباره است. متن جاتکه (جاتهکه) یکی از متون مهم بودایی است، محتوی این متن بیانگر زندگی های متوالی بودا در زمانهایی است که در جسم حیواناتی چون خرگوش و… تجلی یافته و گاهی خود را قربانی برهمن گرسنه کرده است.
درون مایه بیشتر این حکایتها، ایثار میباشد. هدف بودا در این داستانها، نجات و رستگاری بشریت است. چنانکه گفته شد از منظر بودا گرفتاری در چرخهی باز پیدایی یا تولّد دوباره همان منشأ رنج است و می توان چنین نتیجه گرفت که تمام محتوای و بستر داستانهای جاتکهها تحت تأثیر این روایت بودا از رنج قرار دارد. در مقایسه با متن جاتکهی بودا، مثنوی مولوی نیز مملو از داستانهای گوناگون میباشد.
هر دو اندیشمند از قالب داستانی طبیعت محور برای اندیشههای خود استفاده نمودهاند اما مسأله اینجاست که آیا شباهت بین این دو محدود به قالب و سبک روایتی آنهاست؟ یا اینکه در مبانی نظری و اندیشهای نیز هم جهت یا تأثیر پذیرفته از یکدیگر (مولوی از بودا) بودهاند یا خیر؟ در این اثر تنها به بررسی یک بُعد از ابعاد اندیشههای نظری عرفانی و فردی به نام «رنج» نزد دو متفکر مذکور و با تکیه بر افسانههای جاتکه و مثنوی خواهیم پرداخت.
دیدگاهی دارید؟