توضیحات
حق تعیین سرنوشت جمعی یکی از مفاهیم اساسی تاریخی است که کمتر مورد پژوهش و بررسی قرار گرفته است. از سوی دیگر، با نگاه امروزی به تاریخ این مفهوم برخورد میشود، یعنی اینگونه وانمود میشود که دولتها در سه سده پیش در رابطه با مفهوم حق تعیین سرنوشت جمعی دارای درک مشابهای با برداشت امروز از این مفهوم بودهاند.
به وارونهی مفهوم دمکراسی که در دوران باستان نیز وجود داشت و ساختار سیاسی ویژهای را بازتاب میداد، حق تعیین سرنوشت جمعی و بهویژه حق تعیین سرنوشت خلقها مفهومی تقریبأ نو است. همچنین برخلاف حق تعیین سرنوشت فردی تعیین مرزهای حق تعیین سرنوشت جمعی بسیار دشوار است.
با این حال اندیشه حق تعیین سرنوشت جمعی نتیجه منطقی پذیرش حق تعیین سرنوشت فردی است، زیرا همانگونه که یک فرد حق دارد سرنوشت خود را بنا بر اراده و خواست خود تعیین کند، پس یک جمع (خلق، ملیت، ملت) نیز باید بهمثابه یک ارگانیسم زنده از حقوقی مشابه برخوردار باشد، یعنی باید بنا بر اراده آزاد خویش بتواند دولت مستقل خود را تشکیل دهد.
به این ترتیب حوزه کارکردی حق تعیین سرنوشت جمعی تلاشی را از سوی یک جمع (خلق، ملیت، ملت) نمایان میسازد تا بتوان فراتر ازاشکال سیاسی موجود رفت و یا آن که با ایجاد اتحادیه نوینی شکل سیاسی تازهای را بهوجود آورد. در همین رابطه مفاهیم خودگردانی یا خودمختاری و حق حاکمیت با حق تعیین سرنوشت خلقها در ارتباطی ناگسستنی قرار دارند و حق حاکمیت درونی و بیرونی یک دولت را برمیتابانند.
اما برای آن که خلقی بتواند در مورد سرنوشت خویش تصمیم گیرد، باید خواست خود را با ابزارهائی که اینک موجودند، به آگاهی افکار عمومی برساند. در بهترین حالت میتوان با برگزاری همهپرسی دریافت که خواست و اراده اکثریت یک خلق، ملیت و یا ملت در رابطه با بغرنج جدائی از یک جمع و یا پیوستن به جمعی دیگر چگونه است.
دیدگاهی دارید؟