توضیحات
فرشته ای که نمی خواست حرف بزند
«داستانهای فهیمه فرسایی از آنچه ادبیات مهاجرت خوانده میشود و این روزها در این مملکت به چاپ میرسد، بسیار متفاوت است. این داستانها، رنجهای دوری از وطن را محور قرار نمیدهند، از زیبا ساختن رومانتیکی میهنی از دست رفته پرهیز میکنند و با هر گونه سیاه و سفید کردن زندگی مهاجرتی در آلمان بیگانهاند.»
“فرشتهای که نمیخواست حرف بزند”، مجموعهی دو داستان بلند است. نخستین روایت عنوان مجموعه را یدک میکشد و دومین داستان “بدون شرح” نام دارد.
ترک خانه و کاشانه، زادگاه و محیط مانوس زندگی، همواره تصمیمی است که از سوی “بزرگترها” گرفته میشود. داستان “فرشتهای که نمیخواست حرف بزند”، ماجراهای فراری “تحمیلی” را از نگاه دختربچهای که نافرجامی این تصمیم را با خون و پوست خود تجربه کرده، بازگو میکند. این داستان که در سال ۱۹۹۲ نگاشته شده، برای نخستین بار مسئولیت فردی و اجتماعی و چگونگی برخورد با آن را در قالبی ادبی مطرح میسازد. در این داستان مرزی میان واقعیت و تصور وجود ندارد. جهان مردگان هماناندازه قابل لمس است که دنیای زندگان…
دیدگاهی دارید؟