توضیحات
درنگ جلد ۳
کتاب «جوامع الحکایات و لوامع الروایات» (به معنی گردآوردهای از داستانها و درخششهایی از بازگفتهها) اثر «محمد عوفی» مجموعهای از داستانهای تاریخی، اخلاقی و مذهبی است که گوشهای از تاریخ تمدن و ادبیات جهان اسلام و ایران را در قرن هفتم هجری به تصویر میکشد. همچنین کتاب «گلستان» نوشته «سعدی شیرازی» نیز یکی از تأثیرگذارترین کتابهای نثر مسجع(آهنگین) در ادبیات فارسی است که شامل مجموعهای از حکایتهای مستقل، اندرزنامهها و جملههای قصار است. کتاب گلستان را میتوان گزارش سعدی از اوضاع فرهنگیو اجتماعی جامعه زمان خود (قرن هفتم هجری) دانست. حال از شما دعوت میکنیم تا در این مجموعه سه جلدی، شنونده اقتباس نمایشی یکصد حکایت برگزیده از این دو کتاب باشید.داستانهای مجموعه نمایشی «درنگ» برگرفته از حکایتهای ادبیات کهن فارسی نظیر «جوامع الحکایات» و «گلستان سعدی» است. «جوان دلیر و عیاران»: «عیاران» به کاروان جوان دلیری یورش میبرند و آنها را به بند میکشند. ولی جوان زیرک و شجاع با ترفندی به آنها میگوید: «اموال از برای شما و در مقابل، اسبی به من دهید تا بروم». وقتی اسب را میگیرد، میگوید: «تیر و کمانی به من دهید تا در راه، خود را از دیگر راهزنان محافظت کنم». آنگاه با آن تیر و کمان به عیاران حمله میکند و مادر و اموالش را از آنها پس میگیرد. «پیرمرد و قاضی»: پیرمردی از اطرافیان حاکم، از پنجره خانهاش به بیرون تیری پرتاب میکند. در این حین یکی از رهگذران مورد اصابت تیر پیرمرد قرار میگیرد. آنها به نزد قاضی میروند. قاضی وقتی میفهمد که پیرمرد از اطرافیان حاکم است، جانب او را میگیرد و به فرد مجروح میگوید: «تو نباید در مسیر تیر قرار میگرفتی و تو تیر آن پیرمرد را به خون، آلوده کردهای و حال باید گاوی برای عذرخواهی به آن پیرمرد اعطا کنی». فرد مجروح هم میگوید: «فکر نکنم در این شهر جز تو گاوی باشد. پس بیا تا برویم و تو را به او تقدیم کنم!» «باغبان پیر»: «امیر» ناکام از شکار روزانه قصد بازگشت به قصر خویش را دارد. آنها برای استراحت به کشتزاری در آن نزدیکی میروند. پیرمردِ صاحب باغ درحال کاشت نهال گردو بود. امیر از کوزه پیرمرد آب میخورد و دستور میدهد تا هزار درهم به آن پیرمرد انعام بدهند. پیرمرد به امیر میگوید: «انعام شما ثمره کاشت نهال گردو است که زودتر از محصول خود درخت به دستم رسید». امیر دستور میدهد تا هزار درهم دیگر به او بدهند. او میگوید: «این انعام به خاطر کاشتن درخت گردویی است که ثمره و حاصل آن برای آیندگان است» و نه خود پیرمرد. پیرمرد از لطف امیر تشکر میکند که درختش دو بار برای او انعام داشته است. امیر خوشش میآید و دستور میدهد تا دو هزار درهم دیگر به پیرمرد بدهند. و دیگر حکایتهای پندآموز و حکیمانه که شنیدنی است…. فصل اول / سفردریایی، تردید فصل دوم / حلوافروش، پندحکیم فصل سوم / بیخانمان، تلافی فصل چهارم / آزمون، وفاداری فصل پنجم / مزد زحمت، بندهکردننفسآزاد فصل ششم / سنگصدمنی، پارسا فصل هفتم / فرق جابر و جلیل، شاگرد و معلم فصل هشتم / دفعظلم، برکتحقشناسی فصل نهم / زاهدراهزن، بهارجوانی فصل دهم / نتیجهنیکیدرحقفرومایگان، حضرتسلیمان و مرد اجلرسیده فصل یازدهم / طرار امین، مهربانی فصل دوازدهم / نجات، بازرگانحقناشناس فصل سیزدهم / امیر و پیرخارکِش، دستودلپاک، دانشمندخیانتپیشه فصل چهاردهم / چاهمَکَنبهرِکسی، نشانی، معالجهباتازیانه فصل پانزدهم / یارانروزشادی، داستانمردبخیل، نتیجهدانشاندوزی
دیگر نسخه های این کتاب
دیدگاهی دارید؟