توضیحات
خنده جاویدان
چند مُرده گردهم آمدهاند و درباره وقایع زندگیشان و چگونگی مردنشان صحبت می کنند و در همین زمان به مفاهیمی از زندگی دست می یابند …
چند مرده در تاریکی دور هم جمع شده بودند و با هم گفتوگو می کردند و هرکس نظر خود را درباره زندگی و مرگ بیان می کرد. عده ای هم داستان زندگی و یا نحوه مرگ خود را بیان می کردند. یکی معتقد بود که مردگان از زندگان مهمترند و دیگری برعکس او فکر می کرد. «پترسون سقط فروش» میگفت من از زنده بودنم شاد بودم و هیچ دغدغهای برای اندیشیدن به موضوعهای مهم نداشتم.
مردهها صدسال به این ترتیب با هم حرف زدند و پس از صد سال دوباره نوبت به آنهایی رسید که صحبت را آغاز کرده بودند. اینبار یک قفلساز ماجرای عجیب زندگی خود را نقل کرد و …
دیدگاهی دارید؟