توضیحات
برده سانان
چند روزی بود که خداوندگار «دیانکر» بهسبب بیماری ناعلاجی که داشت در رختخواب افتاده بود و نمیتوانست از آن خارج شود. خودش را گول نمیزد؛ میدانست که آخرین روزهای عمرش را سپری میکند و دیگر فرصتی برایش باقی نمانده است.
پس تمام محافظانش را مرخص کرد و برای آنکه دنیای پس از مرگش را آباد سازد، خزانهها و صندوقهای انباشته از طلایش را به فقیران و یتیمخانهها بخشید. خبر این کار او بهسرعت در محافل امپراتوری نقل زبانها شد و از آن پس هیچکس بهامیدِ میراث بیوارث او به عیادتش نشتافت.
دیدگاهی دارید؟