توضیحات

خاک و خاکستر

ابوبکر در لحظات آخر عمر خود اقداماتی را بر می شمرد که کاش آن ها را انجام نمی دادم یکی از اقداماتی که وی آرزو می کرد کاش آن را مرتکب نمی شد وارد شدن به خانه حضرت فاطمه بود که وی دستور آن را صادر کرده بود. وی در این باره چنین می گوید: ای کاش من خانه فاطمه را نمی گشودم و او را به حال خود رها می کردم. پیشنهاد می کنیم این داستان که زندگی حضرت زهرا هم قبل شهادت و هم پس از شهادت می پردازد را بشنوید.

داستان خاک و خاکستر برگرفته از حوادثی است که در واپسین روزهای حیات حضرت زهرا(س) رخ داده است که در پنج فصل اول روایت می شود. و دو فصل آخر فدک- فدک فاطمه را که داستان باغ فدک که پیغمبر بر او بخشیده و به زور از او می گیرند را روایت می کند.

بلال که پس از رحلت پیغمبر رسول الله مهر سکوت بر لب زده بود و دیگر هرگز اذانی نگفته بود به خواسته حضرت زهرا سکوت خود را شکست و بار دیگر اذان گفت، حضرت زهرا در بستر بیماری خفته بود و گفتن اذان بلال باعث تعجب مردم مدینه شد یکی از کسانی که سخت متاثر شد کسی بود که به خانه ی فاطمه حمله کرد و او را در میان در گذاشت. حال با شنیدن اذان بلال دچار عذاب وجدان می شود و همسرش را به خانه حضرت زهرا می فرستد تا جویای حال او شود بعد از آمدن همسرش از خانه حضرت زهرا حال او بد می شود و روی زمین می افتد و در حالی که در تب می سوخت پزشک بر بالینش می آید و با توضیحاتی که از همسرش می گیرد متوجه می شود او در را بر حضرت زهرا کوبانده برای همین می گوید این بیماری عذاب وجدان است. این غلام سیاه که حالش بسیار بد است در همان حالت بد احساس می کند که ملک الموت آمده است تا جانش را بگیرد. او خودش اعتقاد دارد در قضیه حضرت زهرا مقصر نیست بلکه اون فقط غلامی بوده و دستوری که به او داده شده است اطاعت کرده است.
داستان دیگری که روایت شده است داستان فدک- فدک فاطمه است که پس از رحلت رسول الله بنا به فرمان خلیفه ی اول مسلمین حضرت فاطمه زهرا از ادامه مالکیت بر روستای فدک محروم می کند و فرستادگان خلیفه یکی از باغبانان یهودی را که بیش از مالکیت رسول الله بر آن باغ زندگی می کنند از باغ بیرون می کنند از ظاهر امر چنین بر می آید هرچند او یهودی است اما دلبستگی خاصی به حضرت رسول الله و خاندان رسالت دارد و فدک را حق مسلم حضرت زهرا می داند.