0

 

مردی که عوض شده بود (صوتی)


این کتاب را به کتابخانه مورد علاقه خود بیفزایید.

توضیحات

مردی که عوض شده بود

داستان را از زبان ژان می شنویم:
«در سفر به فرانسه مردی به نام ژان دوگه را دیدم که به طور کلی شباهت‌های بسیاری با من داشت…».

… او به منظور تجدید قرارداد با شرکت کارواله به پاریس رفته بود و قصد بازگشت به خانه ی خود، در سَن ژیل را داشت. ما شب را با هم در مهمان‌خانه سپری کردیم و روز بعد وقتی بیدار شدم، دیدم که او لباس‌های من را پوشیده و آنجا را ترک کرده است. راننده ی او گمان می‌کرد که من همان ژان دوگه هستم؛ من نیز چاره‌ای جز قبول این موضوع نداشتم، به همین سبب عازم سن ژیل شدم و نقش خود را کاملاً طبیعی ایفا کردم.
در کاخ ژان دوگه برای حفظ ظاهر گفتم که قرارداد را تجدید کردم، بعد هم تلفنی به مدیر کارواله اطلاع دادم که ما شرایط شما را می‌پذیریم و آماده ی تجدید قرارداد هستیم.
از طرف دیگر دانستم که فِرانسُواز، یعنی همسر ژان دوگه، منتظر تولد کودکش است. پدر فرانسواز جهیزیه‌ی دخترش را به بانک سپرده و مُقدّر کرده بود در شرایط خاصی، مثل تولد یک پسر یا فوت فرانسواز قبل از پنجاه سالگی، این پول در اختیار ژان قرار گیرد. همچنین پی بردم که قبلاً مردی به نام موریس دُوال سرپرست کارخانه بود و در خانه ی اربابی کنار کارخانه سکونت داشت، اما جمعی از مردم او را کشتند.
یکی از روزها فرانسواز براثر یک اتفاق ساده، از پنجره به پایین افتاد و بعد هم جان سپرد. با این حساب با پول هنگفتی که در قبال جهیزیه ی او به من می رسید، من مالک کارخانه و نیز سرپرست خانواده می شدم. با همه ی اینها نزد کُنتِس، مادر ژان رفتم و به او گفتم که باید از انزوا بیرون بیاید و سرپرستی خانواده را برعهده بگیرد. کنتس نیز گفت مراسم سوگواری فرانسواز باید به شکل آبرومندی برگزار شود.

او سپس برای اجرای مقصود خود به طور جدی دست به کار شد. من همان روز مسافرت‌های مربوط به کارخانه را به پُل واگذار کردم تا او و همسرش (رِنِه) بتوانند برای مدتی روحیه‌شان را تقویت کنند.
روز بعد هم از بِلانش خواستم تا خانه‌ی اربابی را برای اسکان برگزیند و سرپرستی کارخانه را قبول کند.
قبل از ظهر بود که خبر یافتم شخصی پشت تلفن مرا می‌خواهد و به اتاق تلفن رفتم. او همان ژان دوگه بود و مرگ فرانسواز را از طریق روزنامه متوجه شده بود. او به من گفت اتومبیل تو زیر پای من است؛ به خانه‌ی اربابی برو، من تمایلی ندارم که کسی من را ببیند. پس اتومبیل را در گوشه‌ای پارک می‌کنم و پیاده به طرف باغ می‌آیم و کمی بعد از ساعت هفت شب تو را در خانه ی اربابی ملاقات می کنم.
ژان دوگه بی آنکه بخواهد نظر من را بپرسد، تلفن را قطع کرد…».

مختصری درباره نویسنده:
دام دافنه دو موریه، بانو براونینگ (متولد ۱۳ مه، ۱۹۰۷ در لندن – درگذشته ۱۹ آوریل، ۱۹۸۹) که بیشتر با نام دافنه دوموریه در دنیای ادبیات شناخته شده‌ است، رمان‌نویس و نمایشنامه‌نویس معروف بریتانیایی است که بیشتر شهرتش را از رمان ربه‌کا (۱۹۳۸) دارد. همچنین داستان کوتاه «پرندگان» از او نیز معروف است. بعدها آلفرد هیچکاک این دو کتاب را به فیلم تبدیل کرد.

کورن وال، محلی که این نویسنده به آن علاقه فراوانی داشت، به عنوان لوکیشن بسیاری از رمان‌های او مورد استفاده قرار گرفته است. او در جایی نوشته‌ است: «کورن وال» به او آزادی نوشتن، پرسه زدن، راه رفتن و تنها بودن داده‌ است. دوموریه از خواهران برونته به عنوان دو تن از نزدیک‌ترین الهام دهندگان ادبی خود یاد می‌کند و بهترین کار او، یعنی ربه‌کا (رمان)، با رمانتیسیسم گوتیک مشابهی همچون آثار آنها نوشته شده‌ است.
او در سال ۱۹۶۱ یک اثر بیوگرافی از «بران ول» برادر خواهران برونته نوشت».
از بیشتر آثار دوموریه در تئاتر و سینما اقتباس کرده‌اند. اورسون ولز با نمایشنامه رادیویی خود از ربه کا، در سال ۱۹۳۸، این جریان را باب کرد. این نمایش رادیویی به نوبه خود الهام‌بخش نسخه سینمایی برنده اسکار هیچکاک از این رمان در سال ۱۹۴۰ بود.
در سال ۱۹۷۳ «نیکولاس روگ» یکی از آخرین داستان‌های کوتاه این نویسنده را به تریلری متافیزیکی به نام «حالا نگاه نکن» تبدیل کرد؛ در حالی که «آلفرد هیچکاک» فیلم معروف و تأثیرگذاری در سال ۱۹۶۳ از داستان‌ کوتاه «پرندگان» ساخت.

*شنوندگان گرامی، به سبب دسترسی نداشتن به فصل اول از این کتاب شنیدنی، از شما دعوت می کنیم تا خلاصه‌ آن را در ابتدای فصل دوم بشنوید.

آثار دیگر  دو موریه

توضیحات تکمیلی

نویسنده

دافنه دو موریه

گوینده

میکائیل شهرستانی , مهرخ افضلی
ترجمه / اقتباس شنیداری
ابوالفضل پاشا
تهیه‌کننده رادیویی
مرضیه میرسلطانی
سردبیر رادیویی
آفاق شوهانی

حجم (مگ)

82

مدت زمان (دقیقه)

265

دیدگاهی دارید؟