توضیحات

مهر خورشید

هواپیمای «کاپیتان فرامرز بیهقی» دچار اشکال فنی می‌شود. او پس از کوشش بسیار و درمیان اضطراب مسافران، هواپیما را سالم در فرودگاه مهرآباد فرود می‌آورد. پس از این حادثه، با تشخیص مراجع بالاتر فرامرز به‌دلیل تندخویی از پرواز کنار گذاشته ‌می‌شود.

«فرامرز» و همسرش «فریبا» اختلافات خانوادگی زیادی دارند که باعث شده فرامرز تعادل روانی خود را از دست بدهد. فریبا که مهندس ساختمان است، در مناقصه‌ای برنده شده و برای بازدید از محل پروژه، به «گرگان» می‌رود.
ازطرفی، پس از جر و بحث بسیار، سرانجام با موافقت فرامرز، گذرنامه‌اش را می‌گیرد تا برای دیدار خانواده‌اش به شهر «تورنتو» در «کانادا» برود. دختر آنها «خورشید» ناگهان در تماس تلفنی با مادرش فریبا، متوجه می‌شود که او در فرودگاه «رم» است و بدون اطلاع پدرش عازم تورنتو است تا برای همیشه آنها را ترک کند. خورشید عصبانی و ناراحت می‌شود.
«مهین» و «کاوه»، از دوستان خانوادگی آنها، با خورشید صحبت می‌کنند، ولی او مادرش را در این ماجرا مقصر می‌داند. مهین به خورشید می‌گوید که فریبا سایه‌ی زنی را در زندگی‌اش احساس کرده است.
خورشید و نامزدش «شروین» که پزشک است، به طور اتفاقی «نازنین» را با فرامرز جلوی در خانه می‌بینند. نازنین، دوست خورشید است که فریبا برای مشاوره با او صحبت و درددل کرده است. خورشید به پدرش شک می‌کند و او را زیرنظر می‌گیرد تا اینکه متوجه می‌شود دو سال است نازنین و پدرش با هم رابطه دارند.

* پیشاپیش از کیفیت پایین صدای بخشی از فصل‌های کتاب عذرخواهی می‌کنیم.