0

 

سلوک

توضیحات

سلوک

سلوک عنوان داستان بلندی به قلم محمود دولت‌آبادی است. نگارش این داستان در اواخر دهه هفتاد انجام گرفت و این کتاب در اوایل دهه هشتاد منتشر شد.

موضوع داستان

سلوک به نوعی مانیفست دولت‌آبادی در رابطه با زن و عشق است. قیس که نامش یادآور مجنون است از زن می‌گوید و مرد شرقی و درک انسان از عشق و روابط عاشقانه و این همه، نه با اندیشهٔ امروز و نه اندیشهٔ مجنون نظامی هم‌خوانی و نزدیکی دارد. مرد، بیماری است گرفتار خودشیفتگی، آن هم از نوع روستایی و قرن نوزدهمی. او زن را پاره‌ای از خود می‌داند و در عین حال موجودی که خدا برای خوشایند او آفریده است: «او از گوهر خودم بود که نمی‌دانم چگونه گم و ناپدید شد در لایه‌لایه‌های دویی؟» (ص ۲۷). با این پیش درآمد و نظریه، بدیهی است که وقتی زن تصمیم به جدایی می‌گیرد، او به استاد تیغی سفارش می‌دهد که ذاتاً پتیاره‌کش باشد. (ص ۱۰۳ و ۱۰۴). و اینجاست که متوجه می‌شوی که بار دیگر خوانندهٔ داستان زن اثیری و لکاته هستی و مردی که درون‌گراست و جز فلسفه‌بافی و دل‌سوزی به حال خود و شکوه از روزگار و مردمی که نمی‌فهمندش کاری ندارد.

در شروع رمان، قیس، مردی را می بیند که از سایه کوچه می رود. مردی که به دنبال خود، قیس را به گورستان می کشاند. مردی که “یک حس گنگ و ناشناخته به او می گوید که باید برایش آشنا باشد. اما هر چه به ذهن فشار می آورد، نمی تواند تصویر روشنی از او برای خود بسازد”. به نظر می رسد که این مرد کسی نیست جز خود قیس. خودی که درگیر خاطرات گذشته شده است و با دست نوشته های خود، قیس را نیز به گذشته می برد. گذشته ای که از ۱۱ سال قبل شروع می شود. جایی که قیس میانسال، عاشق دخترکی ۱۷ ساله می شود:”با هفده بهار آمده بود در گلوگاه به هنگام شهریور، فصلی که بسیار دوست می داشتش قیس، با خون روشن زیر پوست گونه ها و ذکاوتی کودکانه در مردمک چشمهایش و نیرویی برجهنده در قفسه سینه”

توضیحات تکمیلی

نویسنده

محمود دولت آبادی

حجم (مگ)

3

نوع فایل

اسکن شده

شناسنامۀ کتاب

تعداد صفحات

214

دیدگاهی دارید؟