توضیحات
سوگند شوم
“الیشیا”، همسر سرهنگ میلز, به علت تهاجم شورشیان هندی به نیروهای انگلیسی کشته میشود. در این تهاجم عدهی بسیاری از انگلیسیها قتلعام میشوند. سرهنگ میلز برای گرفتن انتقام، دستور میدهد عدهای از ثروتمندترین مردان هند را دستگیر کرده و اموال آنها را مصادره کنند. در این میان خانوادهی “رایی” جواهرساز نیز از هم میپاشد، رایی در زندان و به طرز تحقیرآمیزی میمیرد. اموال و ثروت خانوادگیشان به غارت میرود و شرافت خانوادگی آنها لکهدار میشود. “جاگات” فرزند رایی, برای احیای شرافت از دست رفتهی خانوادهاش سوگند یاد میکند که از فرزندان سرهنگ میلز انتقام بگیرد. او برای رسیدن به این هدف ماجراهای بسیاری را پشتسر میگذارد.
سوگندی شوم. داستان کشمکش و جدال ابدی میان خوبی و بدی، عشق و نفرت، تباهی و رستگاری.
آغاز داستان:
سرهنگ رجینالد میلز، با قدم های بلند درحالیکه شاخه های فروافتاده درخت بید را از سر راهش کنار می زد، از میان باغ گذشت، از پله ها بالا رفت و قدم بر ایوان خانه ویلایی اش گذاشت. همین طور که در سایه کنار در چمباتمه می نشست، با فریاد خدمتکارش را صدا زد. سرهنگ مرد میان سال تنومندی بود که در گرمای نیمروز عرق می ریخت و خلقش تنگ بود.
– آی پسر کدوم گوری هستی؟
خدمتکار با قدم های کوتاهی ظاهر شد و تعظیم بلندی کرد…
دیدگاهی دارید؟