0

 

آخرین ایستگاه (صوتی)


این کتاب را به کتابخانه مورد علاقه خود بیفزایید.

توضیحات

آخرین ایستگاه

جنگ، صدای گلوله، ویرانی، فرار زندانیان سیاسی، مرگ هیتلر و ورود روس‌ها به آلمان، همه و همه، نشان از ناامنی دارد. کتاب «آخرین ایستگاه» ماجرایی را در زمان جنگ جهانی دوم بیان می‌کند؛ درست زمانی که آلمان مغلوب روس‌ها می‌شود. رواج بی‌اعتمادی یکی از مفاهیمی است که در این داستان به چشم می‌خورد. شخصیت‌های داستان به خاطر فضای حاکم بر جامعه، خیلی سخت حاضرند یکدیگر را همان‌گونه که می‌بینند، بپذیرند؛ درنتیجه گرفتار مشکلات فراوانی می‌شوند.

آخرین روز جنگ جهانی دوم بود. برلین چهره‌ای کاملاً ویران داشت و هر لحظه صدای شلیک گلوله به گوش می‌رسید. آنا والتر در طبقه ی سوم یکی از آپارتمان‌های شهر ساکن بود. در همسایگی او خانم ساندلِر زندگی می کرد که خدمتکاری به نام گِرته داشت….

… گرته روزی چندبار نزد خانم آنا می‌‌رفت. دیگر زمان چندانی نمانده بود که خانم ساندلر صاحب فرزندی شود.
از طرف دیگر اِریش رودِ که قبلاً در زندان نام اوتوویلکه، همسر فقید آنا را شنیده بود، به این امید که تحت حمایت او قرار بگیرد، از زندان گریخته و به خانه‌ی آنها رفته بود، اما اوتو دیگر زنده نبود.
آنا بنابرملاحظاتی به رودِ اجازه داد تا همان جا بماند. ساعتی بعد مأموران گشتاپو، یعنی کاپیتان اشمیدِت، مایک و مورِر به آنجا آمدند. آنها به دنبال زندانیان فراری ازجمله رودِ بودند، اما رودِ خود را هانس فولمِر معرفی کرد. در همان حال مایک و مورر توانستند فراری دیگری به نام کاتس را در زیرزمین بیایند و نزد کاپیتان بیاورند. کاپیتان می خواست بداند کدام فراری نگهبان زندان را کشته است. قبل از آنکه وی به جواب خود برسد، کاتس براثر یک حادثه جان خود را از دست داد. بعد هم رادیو مرگ هیتلر را اعلام کرد. کاپیتان با شنیدن این خبر منقلب شد و از آنجا بیرون رفت.
رود آن روز برای دیدن کوئِرنِر، ناظر ساختمان، از آنجا خارج شد و بعد هم گرته خبر آورد که زمان زایمان خانم ساندلر رسیده است. آنا نیز به آنجا رفت و در این فاصله کاپیتان اشمیدت، در حالی که لباس شخصی به تن داشت، وارد آپارتمان آنا شد. بعد از ساعتی آنا نیز رسید. کاپیتان علاوه بر پوشیدن لباس شخصی، اوراق هویت جعلی با خود آورده بود و قصد داشت خود را ژوزف کاتس معرفی کند.
دقایقی بعد رودِ نیز به آنجا آمد. کاپیتان و رود با هم درگیر شدند و در همان زمان گرته سراسیمه وارد شد و خبر آورد که روس‌ها در خیابان هستند. کاپیتان از این فرصت استفاده کرد و از روس‌ها درخواست کمک کرد. مدتی گذشت و دو نفر روسی وارد آنجا شدند. کاپیتان با ارائه‌ی مدارک جعلی تظاهر کرد که از اردوگاه نازی‌ها گریخته است و رود را به عنوان یک نازی معرفی کرد. گروهبان روسی به سرباز که اِستِپان نام داشت، دستور داد رود را بکشد. به محض اینکه استپان سلاح خود را به طرف رود گرفت، یک سروان روسی درِ آپارتمان را باز کرد و فریادزنان خواست تا صبر کنند….

مختصری درباره ی نویسنده:
اریش ماریا رمارک (زادهٔ ۲۲ ژوئن ۱۸۹۸- درگذشتهٔ ۲۵ سپتامبر ۱۹۷۰) نویسنده مشهور آلمانی بود که بیشترِ شهرتش به خاطر رمان ضدّ جنگ «در جبهه غرب خبری نیست» است.
رمارک بین سال‌های ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۹، خانه‌ای در سوییس بنا کرد و بر آن بود که حتی موقتا ًدر آن زندگی کند؛ ولی رژیم نازی کتاب‌های ضدّ جنگ او را در آلمان توقیف و تابعیت او را لغو کرد.

*نمایشنامه:
(۱۹۵۶) Die letzte Station

*شنوندگان گرامی، به سبب دسترسی نداشتن به فصل اول از این کتاب شنیدنی، از شما دعوت می کنیم تا خلاصه ای از آن را در ابتدای فصل دوم بشنوید.

دیگر آثار این نویسنده

 

توضیحات تکمیلی

نویسنده

اریش ماریا رمارک

عوامل

ترجمه / اقتباس شنیداری
اصغر علی منش
تهیه‌کننده رادیویی
مرضیه میرسلطانی

گویندگان

میکائیل شهرستانی , مهرخ افضلی

حجم (مگ)

46

مدت زمان (دقیقه)

145

دیدگاهی دارید؟