توضیحات
دماغ
دماغ یکی از داستانهای کوتاه نیکلای گوگول است که در سال ۱۸۳۶ نوشته شد. این اثر اول بار در نشریهٔ روسی sovremennik (به معنای معاصر) به سردبیری الکساندر پوشکین منتشر شد. اول اسمش رویا بود و بعد به دماغ تغییر عنوان داد. جالب اینکه در زبان روسی به دماغ میگویند nos که اگر برعکسش کنیم میشود son، یعنی رویا. آرزویی برای اینکه نویسنده طوری از شر دماغ نوکتیزش راحت شود.
روز بیست و پنچم مارس در شهر پتربورگ اتفاق فوق العاده غریبی به وقوع پیوست. در این روز ایوان یا کوولویچ سلمانی وقتی داشت نان را با چاقو برای صبحانه تکه میکرد وسط آن چیز کلفتی پیدا کرد. از وحشت یکه خورد. چشمهایش را مالید و دوباره لمسش کرد. بله دماغ بود، بیهیچ شکی. مهمتر اینکه، دماغ به نظرش آشنا میآمد. صورتش از ترس و وحشت پر شد. اما ترس او قابل قیاس با خشم و غیظ زنش نبود.
زنش با غیظ فریاد زد: «کجا این دماغ را بریدهای؟ رذل! پست! خودم به پلیس گزارش میدهم. دائم الخمر! خوب فکر کن، از سه تا از مشتریهایت شنیده ام که موقع تراشیدن صورتشان، آنقدر دماغشان را میکشی که تعجب آور است چطور دماغشان کنده نمیشود.»
اما ایوان بیشتر احساس میکرد مرده است تا زنده. میدانست که دماغ به کسی جز کاوالیف، افسر ارزیاب، تعلق ندارد. کسی که چهارشنبه ها و یکشنبه ها صورتش را میتراشید و..”
دیگر نسخه های این کتاب
دیدگاهی دارید؟