توضیحات
رستم و سهراب بر گرفته از کتاب «کاخ بلند سخن»
رستم دستان، پدر سهراب، در نبردی با او رویارو میشود و بدون آگاهی از اینکه سهراب پسرش است، پهلوی او را میدَرَد و چون سهراب در حال جان دادن است، نشان سهراب را میبیند و درمییابد که او فرزندش است. پس، گودرز را سراغ کاووس میفرستد تا از او نوشدارو بگیرد و کاووس از این کار سر باز میزند. ابوالقاسم انجوینژاد در فردوسینامه، ادامهٔ داستان را چنین توصیف میکند:
رستم خشمگین میشود و به طرف بارگاه حرکت میکند. خبر به کیکاووس میدهند که رستم خشمگین شده و به طرف تو میآید. کیکاووس از درِ حرمسرا فرار میکند و رستم وارد کاخ میشود؛ که میبیند از کاووس خبری نیست، دارو را برمیدارد و به طرف سهراب میرود اما متأسفانه دیر میرسد. منجّم میآید و میگوید که کار از کار گذشتهاست.
مرشد عباس زریری، از نقالان شهیر شاهنامه، ادامهٔ بخشی از ادامهٔ داستان را که در شاهنامه به آن اشاره نشدهاست این چنین تقریر میکند:
رستم چون برای آوردن نوشدارو پا در رکاب شد، سهراب به هوش آمد و رستم را خواست. رستم بازگشت و دوباره گودرز را برای گرفتن نوشدارو به درگاه کاووس فرستاد: «گویند گودرز در این مرتبه نوشدارو را آورد که سهراب داعی حق را لبیک گفته بود».
دیدگاهی دارید؟