توضیحات
افسانه کاروان نوروزی
سلسله قاجار در تمدن ایران جزو آخرین دودمانهای پادشاهی به حساب میآید و به سبب ویژگیهای تاریخی و فرهنگی، دروازه ورود ایران به تمدن غرب محسوب میشود؛ از این رو اتفاقات و تحولات این دوره دستمایه بسیار خوبی برای تولید محتواهای فرهنگی و ادبی است. داستان «افسانه کاروان نوروزی» توصیفی طنازانه از حکایتهای دربار ناصرالدین شاه است
«شازده خانم» برادرزاده زیبا و جوان «ناصرالدین شاه» به درخواست شاه و در آستانه عید نوروز از سن پترزبورگ به ایران باز میگردد. «ایلیا میخایلوویچ» معلم فلسفه شازده خانم که از قضا عاشق اوست، با اسب خود و پشت کاروان، همسفر شازده خانم میشود.
در سفری طولانی به سن پترزبورگ، برادرزاده زیبا و جوان «ناصرالدین شاه» که «شازده خانم» نام دارد، به درخواست شاه برای بازگشت به ایران، خود را آماده میکند. اما شازده خانم از دلیل اصلی این تقاضا مطلع نیست و خیال میکند که عموی محبوبش به زودی خواهد مرد. به همین دلیل برای عید نوروز و جشنهای سال نو عازم ایران میشود.
در همین زمان است که شازده خانم از میان معلمان خصوصی خود در روسیه عاشق پر و پا قرصی پیدا کرده که استاد فلسفه اوست. «ایلیا میخایلوویچ» که جوانی برازنده و با علم و دانش است، با اسب خود پشت کاروان شازده خانم سفر به ایران را آغاز میکند تا مطمئن باشد به محبوبش نزدیک است و خطری او را تهدید نمیکند. طولی نمیکشد که این همراهی تأثیر خود را نشان داده و ایلیا میخایلوویچ کاروان نوروز را از خطری سهمگین نجات میدهد و کمی بعد با درایت او شازده و ندیمههایش موفق به گریختن از دست راهزنان روسی میشوند.
اما همان شب متوجه میشویم که یکی از مشاوران شازده خانم که زنی به نام «ماژینگا» است، مسیر حرکت برادرزاده شاه را به راهزنان لو داده بوده تا به این وسیله بتواند از شاه ایران اخاذی کند. اما با حضور ایلیا میخایلوویچ در کاروان، تمام نقشهها از میان میروند و مجبور میشود به سفر خود، این بار نه به عنوان ندیمه، بلکه به عنوان یک زندانی خیانتکار ادامه دهد. کاروان در آستانه ورود به دارالخلافه قرار دارد و …
دیدگاهی دارید؟