توضیحات
هویت
در یک عبارت کلی «هویت» میلان کوندرا داستانی اندیشه محور است و به همین دلیل لزوماً بهتر است با تأنی و بدون شتابزدگی خوانده و حتی بازخوانی شود. این رمان در جایگاه و نوع خود برای همه مخاطبان معناگرا و به ویژه برای خوانندگان حرفهای ادبیاتداستانی از کشش و گیرایی درونی خاصی برخوردار است.
موضوع اصلی رمان بازمیگردد به دغدغه چاره ناپذیر و گاه آشکار و گاه پنهان انسان؛ بر زمان که بی ترحم و فرساینده میگذرد و آدمها را بی وقفه به سوی پیری و فنا و ناپدیدشدن میکشاند و پر نوسان دو شخصیت اصلی آن، زن و شوهری میانسال به نامهای شانتال و ژاک- مارک.
«میلان کوندرا» در آغاز فصل اول رمان، هنگامی که شانتال به شهری کوچک در ساحل نورماندی سفر کرده و منتظر شوهرش ژان-مارک، در هتل مانده است، با اشارهای تلویحی کلید رمز مفهوم محوری «هویت» را به دست میدهد:
«ساعت ۷:۳۰ هم هنوز رستوران خالی بود. پشت میز نشست و منتطر شد تا کسی ببیندش. آن سوی سالن، نزدیک در آشپرخانه، دو پیشخدمت زن مشغول گپ زدن بودند. شانتال که از بلند کردن صدایش بیزار بود، بلند شد، عرض سالن را طی کرد و پشت آنها ایستاد.
دیدگاهی دارید؟