توضیحات
قلتشن دیوان
قلتش دیوان نوشته سید محمد علی جمالزاده زاده ی طنز میباشد . همانند دیگر اثارش این نویسنده طنز در لابه لای نوشته هایش جریان دارد و آنجا که میخندانتان همانجا ضربه های کاری نقد را به شما وارد میدارد به گونه ای که با هر ضربه ممکن است این خنده بر لبانتان پر رنگتر و یا کم رنگتر شود .
قلتشن دیوان داستانی دیگر از جمالزاده با درون مایه ای طنز مانند و نقادانه میباشد که در دوران مشروطیت و ما بین دو جنگ بزرگ جهانی رخ میدهد .
از این رو میتوان آن را در دسته آثار رئالیسم یا بهتر است بگوییم وقایع روزنامه در تاریخ میتوان قرارش داد . کتاب از چهار بخش تشکیل شده است . به صورت خطی جلو میرود و در هر قسمت رخدادی سیر خطی داستان را کامل میکند .
بخش ابتدایی کتاب به نام کوچه بی نام نویسنده به حال و هوای طهران قدیم ، تجمعات خرده خرده طهران ، مردمانش و وضع برخورد آنها با هم مینشیند و در ابتدای همین بخش به مقایسه همسایه های فرنگی و ایرونی میپردازد و شخصیت جماعت ایرانی را با همان زبان طنز بیان میدارد . شیوایی این بخش به طور محسوس برای ما قابل درک و لمس میباشد .
جمال زاده به گونه زیبا نوع تضادهای مردمی این دیار را در زمان نیاز به هم در زمان نیاز به خود به تصویر میکشد . حال و هوای نوشته همچون یکی دیگر از اثار او همچون سر و ته یه کرباس یکی هست . اما اینبار به جای اصفهان در طهران دوران مشروطه میباشیم .
راوی داستان که گویی خود جمال زاده هست به بخشی از مهاجرت خود و اسکان خود در یکی از محله های قدیمی طهران اشاره میکند هر چند این اشاره به طور تفصیلی نمیباشد و تنها در گوشه ای از بخش اول آن را توضیح میدهد و به خلق و خوی دیگر همسایگان میپردازد . پیش از هر چیز بهتر است بدانیم جمال زاده در این اثر به شخصیت پردازی از نوع روحی و حسی نمیپردازد و تنها به تیپ و قیافه بسنده میکند و لفاظه طنز آنچه را که مخاطب نیاز به درک دارد را ارائه میدهد .
بخش دوم که مربوط به ادم خوشنام میشود به شرح حال یکی از همسایگان خود میپردازد . یعنی همان حاج شیخ سقط فروش . مردی پاک دامن و خدا ترس که تنها به این امید عمر میگذراند که نامی نیک و شهره ای از امانت در بین مردم به جای بگذارد و پیش درگاه خداوند بی گناه و بی ریا حاضر شود .
به عبارتی همین شخص یکی از شخصیتهای اصلی داستان و نقطه مقابل قلتشن دیوان میباشد . حاج شیخ در راسته بازار دکانی دارد و امرار معاش میکند و این در حالی است که آتش مشروطه تندتر میشود و در اوج هجرت صغرا و کبری و به بار نشستن مشروطه حاج شیخ تصمیم میگیرد به مجلس بپیوندد و برای مردم و حقی که به او دادند در دکانش را تخته میکند راهی مجلس میشود و در این میان با آنچه همخوانی مجلس با روحیاتش نداشت از آن بیرون میزند و استعفا نامه اش را تسلیم میکند .
شرح و توصیفی که جمال زاده از مجلس اول میدهد به گونه ای شرح حال نظام پارلمانی ایران میباشد که عده ای بس کثیر از نمایندگان به نام ملت و به حق دین چه خونها در شیشه نکردند و تنها هدف از رفتنشان به مجلس جز بستن بار و پر کردن پالان خرشان نبود که تمام اینها برای مردی همچون حاج شیخ با صفاتی نیک بس گزاف و گران و غیر قابل تحمل بود .
ذکر این نکته ضروری میباشد که نویسنده در کنار اوصاف اشخاص کتاب به اوصاف مملکت و احوال آن میپردازد و هر دو را به یک میزان و با تشریحات طنز گونه به جلو میراند . در رابطه با دوران مشروطه و استبداد داستانی را نقل میکند که بیان آن اینجا خالی از لطف نیست :»
معروف است شبی در بازار تاریک شخص مسلحی جلوی آدم کاسبکاری را گرفته پرسید مشروطه ای یا مستبد . بیچاره چون در آن تاریکی کور نمیدانست با کی سرو کار دارد ترسید اگر بگوید مشروطه است مبادا یارو سرباز سیلا خوری باشد و اگر بگوید مستبد است طرف اتفاقا بختیاری و مجاهد باشد و لهذا بی ادبی نباشد گفت من جاکشم و عیالبار و عبا را به سر کشید و به راه افتاد . » (نقل مستقیم از کتاب – صفحه ۵۹ – انتشارات سخن )
نویسنده با بیان همین پاراگراف و با بهره گیری از زبان طنز به گونه ای استادانه فضای سیاسی آن دوران را به خوبی به تصویر میکشد و دید و مفهومی از تاریک روشن اوضاع مشروطه آن دوران را به مخاطب عرضه میدارد .
اما در بخش سوم یعنی آدم بدنان با نقطه مقابل حاج شیخ یعنی قلتشن دیوان مواجه میشویم . شخصی حریص و مال اندوزی و نان به نرخ روز خور که از هیچ حیله و نیرنگی برای کسب سود و رسیدن به رتبه های عالیه از هیچ تلاشی فروگذار نمیکند و در قسمت ذاوری مخلوق جمال زاده بیشتر به شخصیت پردازی قلتشن دیوان میپردازد .
به عبارتی در بخش داوری مخلوق جمال زاده روح به قضاوت کشیدن ایرانیان را به نمایش میگذارد و بعد از مرگ حاج شیخ با تکه بیتی این زخم زبانها و ود پیش داوری ها را به مخاطبی القا میکند . سی سال عبث مشق دیانت(خدا پرستی) کردم / تائب(توبه کننده) شدم و ترک خیانت کردم .
به عبارتی میتوان گفت که کتاب در اصل حول محور همین دو شخص یعنی حاج شیخ و قلتشن دیوان میپردازد و در کنار آن اوصاف سیاسی و اجتماعی مملکت را هم به تصویر میکشد به گونه ای که بحث قحطی و گریپ و حصبه را گویی هر سه در طهران قدیم صورت گرفت را به طور اجمال توضیح میدهد و به تشریح و اوصاف مردمانی میپردازد که چگونه در چنگ این سه غارت گر همچون برگ خزان به گوشه ای فرود می ایند و رجال و تیول و سیاستمداران در خواب خرگوشی و عیش و عشرت و خوشگذرانی بی خیال مملکت را گسیل به حق دادند و به حق هم خداوند از شرمندگی این مردمان و اوضاع و احوالشان به خوبی درآمد و شکمی نبود که باد نکند و تبی نبود که شدت نگیرد و این موضوع را جمال زاده در قسمت اخر کتاب خود یعنی داوری مخلوق به خوبی به نمایش میگذارد و در همان بخش مغلوبیت نیکی به دست شر و به خاک شدن شر به دست حق را بازگو میکند .
درازه گویی بس است و مطلب را با جمله از جمع بندی و نتیجه گیری به پایان میبرم .
قلتشن دیوان جمالزاده هم به شخص اشاره دارد و هم به جمع هم گیس و گیس کشی همسایه گان را به نمایش میگذارد و هنجره پاره کردن به ظاهر دولتمردان این سرزمین را . هم عاریه دادن و خواهر جان برادرجان را بازگو میکند و هم حق و نا حق را به تصویر میکشد . کتاب شرح احوالیست بر ایران دوران قاجار و گیرو دار مغلطه و سفسطه های سیاسی . جمال زاده هم بر خانه حاج شیخ رفت و هم به مجلس ، هم به منزل قلتشن دیوان رفت و هم به امارتی که قلتشن با پول احتکار قند به دست آورد .
اوضاع و احوال سیاسی اجتماعی را یک کلام به مخاطب ارزانی میدارد و در این میان سعی میکند با زبان طناز خود که در اکثر آثار او مشاهده میشود به شکلی تلخ خنده همه را به مخاطب ارزانی دارد و حق هم در این راه موفقیت حاصل نموده و از هیچ کلام و مزاحی فروگذاری نکرده و داغ دل مخاطب را تازه نکرد .
آثار دیگر جمالزاده
دیدگاهی دارید؟