توضیحات
سیندخت
«سیندخت» رمانی از علیمحمد افغانی ( -۱۳۰۳ )، نویسنده ایرانی است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«سیندخت، به تو حق میدم که نخوای تو کوچه بازار واسی و با من حرف بزنی. این بیدقتی و بیحواسی مرا ببخش ولی سرزنشم نکن. اگر فرنگیس خانم مث اون وقتها خوب و خوش سر خانه و زندگی خودش بود و اوضاع اینطور بهم نخورده بود، همان روز اولی که به اهواز وارد شدم و به این محله آمدم، اولین کارم این بود که به خانه شما بیایم، زیرا حامل سلام مادرم برای مادرت بودم.
بیچاره بلی خبر ندارد که دوست نازنینش الآن هفت سال است از شوهر و بچهاش جدا شده و به سوی سرنوشت و نوش و نیش دیگری رفته است. یادت هست که آن دو چقدر با هم دوست بودند؟ یادت هست که بلی همیشه میآمد توی پنجره مینشست، کار کاموابافیاش را دست میگرفت و با مادر تو که توی حیاط بود حرف میزد؟ حتی برای هم خوردنی یا آب یخ پاس میدادند.
آن وقت من زیر تأثیر عوالم کودکی به شور و شوق میآمدم و برای آنکه کاری کرده یا خودی نموده باشم از دیوار به حیاط شما میپریدم و از در بیرون میرفتم. کوچه و خیابان را دور میزدم و در چند دقیقه دوباره توی پنجره ظاهر میشدم. پدرت میگفت، برای آنکه دو خانواده بتوانند راحتتر با هم رفت و آمد داشته باشند بهتر است که دیوار بین دو حیاط را برداشت. در این صورت خطر اینکه روزی کیوان خدای نکرده بیفتد و آسیب ببیند وجود نخواهد داشت.
آثار دیگر علی محمد افغانی
دیدگاهی دارید؟