توضیحات
تله موش
تله موش (به انگلیسی: The Mousetrap)موفقترین نمایشنامه آگاتا کریستی نویسنده انگلیسی داستانهای جنایی است. این نمایشنامه از زمانی که برای اولین بار در سال ۱۹۵۲ در لندن به روی صحنه تئاتر آمباسودر رفت همواره و بدون وقفه در تئاترهای لندن بر روی صحنه بودهاست. در تاریخ هنرهای نمایشی طولانیترین زمان بر روی صحنه بودن متعلق به این نمایشنامهاست که به یکی از جاذبههای توریستی لندن تبدیل گردیدهاست و گردشگرانی که از این شهر بازدید میکنند سعی میکنند تا آنجا که مقدور است تماشای آنرا از دست ندهند.
تله موش را آگاتا کریستی در ابتدا به صورت یک نمایشنامه ۲۰ دقیقهای بنام سه موش کور برای رادیو نوشت ولی بعداً وقتی نسخه جدیدی از آنرا با همان پیرنگ برای بردن به روی صحنه تئاتر آماده میکرد، همزمان یک داستان کوتاه نیز از روی آن نوشت. کریستی امید فراوانی به موفقیت اجرای تئاتری تله موش داشت و به همین دلیل و بخاطر اینکه ماجراهای آخر نمایش لو نرود از انتشار داستان کوتاه آن در بریتانیا ممانعت بعمل میآورد.
طرح داستان
تله موش نمایشنامهای است دو پردهای که ماجراهای آن در یک مهمانخانه و در یک روز برفی زمستان اتفاق میافتند. ساختمان این مهمانخانه که قبلاً یک عمارت بزرگ اربابی بودهاست اخیراً توسط زوج جوانی بنام مالی Mollie و گیلز رالستون Giles Ralston خریداری و به یک مهمانخانه تبدیل شدهاست. خود این زوج مدیریت این مهمانخانه را بعهده دارند.
در آغاز نمایش، مالی و گیلز مشغول آمادهسازی مهمانخانه برای ورود اولین میهمانان و تدارک وسائل پذیرایی از آنان هستند. از آنجا که این زوج تجربهای در اداره یک مهمانخانه ندارند و آشپزی مالی هم زیاد خوب نیست، هر دو اندکی عصبی و دستپاچه هستند. آنها علاوه بر این نگران بارش برف و امکان بند آمدن راهها نیز هستند.
قبل از اینکه اولین میهمانان وارد شوند، در اخبار رادیو شنیده میشود که یک زن بنام مارین لیون در شماره ۲۴ خیابان کالور Culver واقع در پدینگتون Paddington (لندن) به قتل رسیدهاست و پلیس در این رابطه علاقهمند است با مردی که پالتویی تیره رنگ بتن، شال گردنی روشن به دور گردن و کلاهی شاپو بسر دارد در رابطه قرار بگیرد و سوالاتی را با او در میان بگذارد. در همین لحظهٔ نمایش تماشاگران گیلز را میبینند که وارد خانه میشود و لباسهایی بتن دارد که دقیقاً مطابق لباسهایی است که همین چند لحظه قبل در اخبار رادیو شرح داده شد.
میهمانان یکی بعد از دیگری وارد میشوند. کریستفر ورن Christopher Wren جوانی است با ظاهر مسخره که ادعا میکند مهندس معمار است. او نسبت به مبلمان و دکوراسیون مهمانخانه علاقه فراوانی ابراز میدارد و بهنظر میرسد که از مالی هم خیلی خوشش میآید. او حتی داوطلب میشود که اگر مالی اجازه بدهد در کارهای آشپزخانه به او کمک نماید. گیلز زیاد از این جوان، که بعقیده او کمی سبکمغز است، خوشش نمیآید.
میهمان بعدی که وارد میشوند خانم بویل Mrs Boyle و سرگرد متکالف Major metcalf هستند. این دو مشترکاً با یک اتومبیل وارد میشوند چرا که در آن هوای بد موفق به یافتن وسیله نقلیه دیگری نشدهاند. خانم بویل، که شباهت به خانم مدیرها دارد، پرتوقع و سخت گیر است. او به محض ورود شروع میکند از مهمانخانه و صاحبانش ایراد گرفتن. سرگر متکالف که خود را یک سرباز بازنشسته معرفی میکند مردی مؤدب و بردبار بهنظر میرسد.
آخرین میهمانی که وارد میشود زن جوانی است بنام خانم کیس ول Miss Casewell که ظاهر و رفتاری مردگونه دارد. لباسهای که او بتن دارد نیز شبیه همان لباسهایی است که بنا به گفته پلیس مظنون به قتل بتن داشتهاست. این خانم از ایام جوانی در یک کشور خارجی، که نمیخواهد نام آن را ببرد، زندگی کردهاست. او به هنگام گفتگو با ورن به تجربیات نابهنجار دوران کودکی اش اشاره میکند و میگوید چقدر برایش سخت است که خاطرات بد آن دوران را از خاطر بزداید. ورن، که بهنظر میرسد تحت تأثیر حرفهای او قرار گرفته باشد، میگوید که خود او نیز خاطرات ناخوشایندی از گذشته دارد.
کمی بعد دو نفر دیگر وارد مهمانحانه میشوند. اول یک مسافر که اتومبیلش در همان نزدیکیها در برف گیر کردهاست و سپس کارآگاه تراتر Trotter که تمام راه را با اسکی آمدهاست تا به میهمانان و صاحبان مهمانخانه اطلاع دهد که بهنظر او قاتل فراری قصد دارد خود را به مهمانخانه برساند. بعداً وقتی یکی از میهمانان، خانم بویل، بقتل میرسد همگی مطمئن میشوند که قاتل در میان آنهاست. در ابتدا ساکنین مهمانخانه به ورن که جوانی دم دمی مزاج است و رفتاری غیرقابل پیشبینی دارد مظنون میگردند ولی اندک اندک احساس میکنند که قاتل فراری بالقوه میتواند هریک از میهمانان، یا حتی یکی از صاحبان مهمانخانه نیز باشد.
در پایان، کارآگاه تراتر با نقشهای برای به تله انداختن قاتل فراری همه را در سالن غذاخوری مهمانخانه جمع میکند…
دیگر آثار آگاتا کریستی
دیدگاهی دارید؟