توضیحات
سقوط یک فرشته
این داستان احساسات برانگیز و پندآموز، حکایت دختری بی مادر است که قماربازی و هرزه کاری های پدرش زندگی وی را دیگرگون می کند. دختر، قربانی نادانی های پدرش است و خود نیز با کوته فکری هایش سرنوشت تیره اش را قیرگون تر می سازد. امید او به جوانی زیبا اما فریب کار و دروغ گو پایه های زندگیش را درهم می شکند.
به جای سیرت زیبا شیفته صورت زیبا می شود و به شوهرش خیانت می کند. با تیشه، ریشه زندگی اش را می زند. در مثلی آفریقایی آمده است: “به جایی که کوزه خودت را گذاشته ای سنگ پرتاب مکن.” و ایزابل چنین می کند و البته از واکنش برق آسای روزگار در امان نمی ماند. اگر چه او به اشتباهش پی می برد؛ ولی باید کفّاره ی گناهانش را پس بدهد.
“ایزابل” دختری دوست داشتنی و زیبا است. با پدرش زندگی می کند. پدر از اشراف انگلستان بوده ؛ ولی خوش گذرانی ها و بی خیالی هایش هر روز او را بدهکار تر و شوریده تر می کند تا جایی که به ناچار منزل باشکوهش را به وکیلی سرشناس ، خیرخواه و جوان به نام “کارلاین” می فروشد.
ایزابل کم کم با کارلاین و جوانی خوش چهره و عیّاش به اسم “فرانسیس” آشنا می شود.نخست دل باخته ی فرانسیس می شود.در همین روزها پدر ایزابل سکته می کند و می میرد.دختر تنها و درمانده به پیشنهاد عموی ثروتمندش لرد”واین” به قصر او برای زندگی می رود.دختر از حسادت و تنگ نظری ها و دخالت های زن عمویش می رنجد.
دیدگاهی دارید؟