توضیحات
هزار پیشه
کتاب هزار پیشه اثر چارلز بوکوفسکی، روایتی دیگر از شخصیت اکثر رمانهای این نویسنده به نام «هنری چیناسکی» است. این رمان، داستان سرگشتگیهای چیناسکی را نشان میدهد که سرمشق گرفته از سرشت خود بوکوفسکی است.
چارلز بوکوفسکی (Charles Bukowski) در کتاب هزار پیشه (Factotum) داستان را در سالهای آخر جنگِ دوم جهانی و دورۀ بعد از جنگ پیش میبرد. درست هنگامی که اکثر هم سن و سالان چیناسکی جبهه هستند اما او علاقهای به این موضوع ندارد، چیناسکی نویسندگی را دوست دارد و به این امید داستانهای کوتاه مینویسد و برای مجلههای مهم ادبی ارسال میکند. زندگی چیناسکی به ولگردی و نوشخواری میگذرد او اشتغال به هر کارِ پَستِ دیگری جز جبهه رفتن را به جان و دل پذیرا است و به رسوم رایج آمریکایی بها نمیدهد.
هنری به روزنامهی لسآنجلس تایمز میرود تا برای روزنامهنگاری درخواست کار کند، اما هنگامی که از ادارۀ کارگزینیِ روزنامه با او تماس میگیرند که فقط برای شغلِ نظافتچی میتوانند استخدامش کنند، او این شغل را رد نمیکند. دوست دارد به موسیقیِ کلاسیک گوش بدهد، حتی موقعِ عشقبازی. این دورۀ بحرانی سالهای جنگ و دورۀ بعد از آن، باعثِ آن شده است که او کمترین توجهی به راه و رسمِ رایج “زندگی آمریکایی” نشان ندهد. تنها چیزی که موردِ علاقۀ چیناسکی است و او به طور جدی به آن میپردازد، نوشتن داستانهای کوتاهی است که با دست پاکنویس میکند، چون ماشین تحریر ندارد، و برای مجلههای مهم ادبی میفرستد. او میخواهد نویسنده شود و به عنوان نویسنده شناخته شود. در زندگیِ کولیواری که در پیش گرفته است (و ظاهراً هیچ آخر و عاقبت خوشی برای آن نمیتوان تصور کرد) هیچ چیز دیگری برای او مهم نیست. او منتظر است. منتظر اینکه جامعۀ ادبی او را کشف کند. این تنها چیزی است که خواب و خوراک را از او بریده است. و این در حقیقت، شمهای از زندگینامۀ خودِ بوکوفسکی است. در واقع الگوی قهرمان این داستان، و سایر رمانهایِ بوکوفسکی، خود او است.
قلم بوکوفسکی همیشه جذاب است. او ساده و کوتاه مینویسد و دیالوگهای طویل و کلمات پیچیده در آثارش دیده نمیشود. بوکوفسکی به دنبال این نیست که مخاطب را تحت تاثیر قرار دهد. ترسی از به کار بردن واژههای محاوره و کوچه بازاری ندارد. زشت است ولی این زشتی را به زیبایی بدل میکند. موضوعات مهمی که دیگران به آن باور دارند و برای آن حاضرند جان خود را فدا کنند به سخره میگیرد و زندگی را آسانتر از هر فرد دیگری به تصویر میکشد. از بیهودگی فرار نمیکند و زندگی را به طرزی جذاب مسخره نشان میدهد.
دیدگاهی دارید؟