توضیحات
از مدار پنجاه درجه شمالی
از زبان نویسنده :
کتابی که در پیش دارید دومین کار من (بعد از همکاری در یک نمایشنامه کوتاه رادیویی برای دانشگاه لستر) در زمینه ادبیات داستانی است و بنابراین هنوز مشق نوشتن میکنم. فکر میکنم ادبیات از تجربه متولد میشود یا از تصور. یعنی یا زاییده تجربه- مشاهدات ما از جهان بیرونی است یا خلاقیتهای ذهنی. برای من تلفیقی از هر دو بوده. البته شاید وجه ذهنیاش بیشتر.
داستانهای این مجموعه، میتواند برای هر کدام از ما رخ داده باشد. هر بار که به عنوان یک خارجی Outsider با مردم بومی برخورد میکنی، یک تجربه تازه زاییده میشود. خوب یا بد. تلخ یا شیرین. زیبایی زیستن در جهانی غیر از زیستبوم اولیه، در همین لحظههای جالب برخوردهای فرهنگی است. از تعریف و تمجیدی که از تمدن پارس – ایران کهن میشنوی تا اظهار تاسف ازحاکمیتی که پاسخ اعتراضات مردمش را با باتوم و گلوله میدهد. حقیقت این است که ما در عصر جهانی شدن زندگی میکنیم و دهکده جهانی مارشال مک لوهان، دیگر یک ایده نیست.
هرچند نصیب ما ملتهای در حال توسعه از این قطار سریع الیسر، بیشتر دود و دم و سر و صداست تا مظاهر واقعی توسعه. حتی وقتی هم از جهان سنتی خودمان جدا میشویم و تصمیم میگیریم عضوی از این دنیای فرا مدرن بشویم، باز هم زخمهایمان سر باز میکند و خود را معلق بین دو دنیا مییابیم. دنیایی خو گرفته و آشنا به مثابه زهدان مادر که از آن کنده شدهایم، و دنیای بیرون که میخواهد از ما چیز دیگری بسازد.
داستانهای این مجموعه تحت تاثیر همین برخورد ناگهانی با جهان بیرون از زهدان شکل گرفت. کوچیدن به غرب، برای من حکم کنار رفتن پردههایی بود که ضمن بازنمایی واقعیت بیرونی دنیای غرب، پرده از رخسار درونیام هم بر میگرفت.
این از اولین دستاوردهای زیستن در یک دنیای تا حدودی «آزاد» بود. دنیایی که سعی کردم نه فقط از دریچه نگاه یک زن، بلکه از دریچه انسانی که بین دو دنیای قبل و بعد از مهاجرت ایستاده روایت کنم. امیدوارم شما هم در این نگاه با من شریک شوید.
دیدگاهی دارید؟