توضیحات
شعله
خلاصه کتاب شعله جواد فاضل:
در ابهام بیگانگی آشنایی داشتیم و در شهر آشنایان به دنبال هم می گشتیم آنجا کجا بود که هر چه داشت نور و نعمت و فرو فروز داشت کجا بود که هر چه بود لطف و لذت و سرور و صفا بود؟ آنجا کجا بود که اگر روز بود بی منت خورشید روشن بودیم و اگر شب بود بی ناز مهتاب روشنایی داشتیم. در آنجا بهار ما خزان نداشت و بهشت ما همسایه دوزخ نبود. جوانی ما را با ابدیت تضمین کرده بودند و به عشق…
دیدگاهی دارید؟