0

 

رد پای عشق

توضیحات

رد پای عشق

خلاصه داستان :
مریم و جوانه با هم دوست هستند واین دوستی ریشه در کودکی آندو دارد . روزی جوانه به مریم پیشنهاد می‏دهد او که در کار چاپ ونشر است داستان زندگی جوانه را بنویسد ،مریم می‏پذیردو از ان روز مریم ور روز عصرها به خانه جوانه می‏رود تا داستان زندگی جوانه را بنویسد. جوانه میگوید که وقتی ۱۴ ساله بوده عاشق پسر …

بخشی از داستان:
از شدت ناراحتی و عصبانیت کتاب را به گوشه ای پرت کرد .با خود زمزمه کرد ،” درست مثل سرنوشت من “.
از جا برخاست و به آشپزخانه رفت . استکان را پر از چای کرد و دوباره به اتاق بازگشت و پشت میز نشست .
استکان را روی میز گذاشت و با انگشتانش سطح خارجی آن را لمس کرد .به نقطه ای خیره شد و به فکر فرو رفت .
زیر لب زمزمه کرد ” ای عشق خانمانسوز وجودم را سوزاندی و قلبم را …”.
به اطرافش نگریست و نفس عمیقی کشید . انگشتانش را لای موهایش کشید و گفت :”خسته شدم بس که فکر
کردم .”.
چای سرد شده اش را یک نفس سر کشید . به سمت آشپزخانه رفت .استکان را روی کابینت گذاشت .بی حوصله
مانتویش را پوشید و از خانه خارج شد و بی هدف در کوچه شروع به قدم زدن کرد .چنان غرق در افکارش بود که
متوجه اطرافش نبود .جرقه ی کوچکی در مغزش شعله ور شد قدمهایش را سریع تر کرد .جلوی در کرم رنگی
ایستاد .نفس را در سینه حبس کرد و بعد از مکثی با احتیاط تکمه زنگ را فشرد .صدای دلنشین خانمی شنیده شد :
کیه .
پاسخ داد : .
سلام خانم رامشی . مریم جان تشریف دارن .
خانم رامشی گفت :
سلام عزیزم .بیا بالا .
و تکمه آیفون را فشرد .در روی پاشنه چرخید .وارد شد .پله ها را پشت سر گذاشت .خانم رامشی با روی گشوده
صورت جوانه را بوسید و گفت :
خیلی خوش اومدی ..
جوانه متین گفت :
مزاحم شدم خانم رامشی ..
خانم رامشی لپ جوانه را گرفت و گفت :
این حرفا رو دیگه نزن .مریم توی اتاقشه .بفرما.الان منم میام ..
جوانه ضربه ای به در زد و آن را گشود و سلام کرد .مریم با خوشحالی گفت :
وای خدای من !چی می بینم ؟چه عجب دختر فراری .این طرفا پیدات شده .

توضیحات تکمیلی

نویسنده

سمیه بهارلو

حجم (مگ)

4

نوع فایل

تایپ شده

شناسنامۀ کتاب

تعداد صفحات

226

دیدگاهی دارید؟