توضیحات
دختر چشم طلایی
کتاب دختر زرین چشم، اثر انوره دوبالزاک، رماننویس فرانسوی با سبک رئالیسم اجتماعی است که این بار راز مردی جوان به نام هانری دومارسه را برملا میکند. آیا هانری فرزند عشق است یا پسری نامشروع…
مسلّماً از وحشتانگیزترین مناظر در پاریس، سیمای مردم فرانسه است؛ مردمی رنجور، رنگ پریده و آفتاب سوخته. پاریس سرزمینی گسترده که دائماً متأثّر از طوفان منافع است. در چنین شرایطی، در حالی که مرگ همچون دروگری، انسانها را بیش از جاهای دیگر درو میکند، به همان تعداد متولّد میشوند. از تمام منافذ این چهرههای خمیده، ذکاوت و سمومی که مغزشان را آکنده است تراوش میکند. اینها چهره و قیافه نیستند، بلکه نقابهایی از ضعف، قدرت، شادی و ریا هستند که همگی علائمی از حرصی ماندگار را در خود جای دادهاند.
دختر زرین چشم داستان «هانری دومارسه» فرزند نامشروع «لرد دودلی» است. «لرد دودلی» فرزندان نامشروع دیگری هم دارد و هیچکدام از فرزندان از وجود خواهران و برداران خود آگاه نیستند و…
بخش کوتاهی از داستان:
تنها فرق میان کارگر و توانگر در این است که زمانی که کارگر آخرین واژهی بی روحش را بر زبان جاری میکند در بیمارستان میمیرد؛ حال آنکه یک توانگر از طبقهای مرفّه بر زندگی پافشاری دارد و زندگی میکند امّا دیگر سلامت گذشته را ندارد و شما صورت تکیده، بیروح و افسردهی او را میبینید، چشمانش دیگر فروغی ندارد و پاهای بیتوانش او را به مثابه آدمی مست درآورده که در “بولوار” و در دامن معشوقه و شهر محبوبش به سختی و زحمت راه میرود. این طبقهی مرفّه چه میخواهد؟ فندک گارد ملّی، “پتوفوی” همیشه آماده، منصبی آبرومندانه برای “پدرلاشز” و برای همسر سالخوردهاش مقداری طلا که از راه شرعی و قانونی بدست آمده باشد. روز اوّل هفته برای او همانند یکشنبه است. استراحتش عبارت است از تفریح دسته جمعی به بیرون شهر با کالسکهی کرایه ای؛ در طول این مسافرت کوتاه، همسر و فرزندانش با لذّت گرد و غبار را فرو میبرند و در زیر آفتاب برشته میشوند…
دیدگاهی دارید؟