توضیحات
بقال خرزویل
دیه خرزویل الان اسمش هرزویل است و یک سرو سه هزار ساله دارد که در سفر اخیر دیدیم. البته آن «دیهی» که ناصرخسرو دیده در زلزله رودبار و منجیل نابود شده و روستای جدید در کنار همین سرو ساخته شده.
از متن کتاب
پیرزن و پیرمرد اتاق خوابشان بغل اتاق من در طبقه بالا بود، اما بیشتراوقات در طبقه پایین مینشستند. آنها تا آخرین برنامه تلویزیون را تماشامیکردند و بعد بالا میآمدند. چهار ماهی میشد که اتاق بالا را از آنها اجارهکرده بودم. آدمهای بیدردسری بودند. پیرمرد کمی فارسی میدانست. اینجادانشکدهای برای زبانهای شرقی دارد که ترکی و عربی و فارسی درسمیدهد. اتاق را توسط همین دانشکده پیدا کرده بودم. کسانی که دو سالی دراین دانشکده درس خوانده بودند، برای تمرین زبان اتاقهایشان را بهمهاجران ترک و عرب و ایرانی اجاره میدادند. البته پیرمرد دیگر از سنشگذشته بود که بخواهد تمرین زبان کند. اما بدش نمیآمد همان چندکلمهای راکه از کتاب گلستان سعدی یاد گرفته بود از یاد نبرد.
دیدگاهی دارید؟