توضیحات
دیر راهبان
داستان دیر راهبان رمان کوتاهی است که وجدان معذب و مسائل روانی یک راهب را تجزیه و تحلیل می کند.
سرآغاز داستان:
گویا عمارت کهنه، دراز و تک طبقه می خواست بگوید که هیئت مذهبی که در آن سکونت دارد، درست به آن جهت که طالب آسمان است، باید تعلقی شدید به زمین داشته باشد، باید خویش را بر زمین بپراکند تا ارواح آنان را که بر زمین زندگی می کنند، به خویش جلب کند.
در بهار گنجشکان در سقف کهنه عمارت لانه می ساختند. آنجا که غبار سالیان به صورت برآمدگی های سبز رنگی درآمده بود و باران از شستن آن عاجز بود. پایین میان دیوارها و سوراخ های کوچکی که آب ناودانها ایجاد کرده بود و بوته های نازک جعفری که باغبان به کاشتن آن اشتیاق داشت و سوسن های زرد و زرهای رونده جلوه گری می کردند…
دیدگاهی دارید؟