توضیحات
ماندالا
رمان ماندلا، رمانی از هند و در سال ۱۹۷۰ توسط پرل باک نوشته شده است . محور اصلی داستان در خصوص یک خانواده شاهزاده ی هندی می باشد و نگرش و عرفان حاکم بر زندگی روزمره در هند را بررسی می کند.
جِگِت، ماهاراجه ی عمارت آمارپور بود. او و همسرش، مِتی، صاحب دو فرزند بودند: یکی دختری به نام ویرا و دیگری پسری به نام جِی. جگت تصمیم گرفته بود با کمک یک کارشناس خارجی به نام پِرت اِسکود یکی از قصرهایش را به هتل تبدیل کند. در همان حال چین به مرزهای هند حمله کرد و پسرشان، جی، نیز مانند بسیاری از جوانان به جنگ رفت و کشته شد. جگت بعد از آن زنی به نام بروک وِستلی را به عنوان مشاور هنری هتل استخدام کرد. جگت و متی بروک را دختر خود میدانستند. یک شب متی در حضور بروک اظهار کرد مطمئن است جی نمرده است. صبح روز بعد جگت تصمیم گرفت به خاطر متی هم که شده، به همراه گروهی از افرادش به جستوجوی جی بروند. در همان حال بروک گفت مایل است در آن گروه، جگت را همراهی کند. متی به اظهارنظر بروک خوشبین بود و به او گفت خودت را صرف پیدا کردن برادرت جی کن. سپس ویرا از ماجرای برادرش باخبر شد و به آمارپور آمد. فردای همان روز جگت خبر آورد که بروک ناپدید شده است. آنگاه جگت همهی کارها را به ویرا سپرد و خود با خدمتکارش جستوجو را آغاز کرد. بعد از رفتن جگت ویرا به قصر دریاچه رفت تا خبرهای مهمتری به دست بیاورد…
دیدگاهی دارید؟