توضیحات
باغ مارشال – جلد دوم (سرگذشت ناهید و …)
وی در حال حاضر ساکن تهران میباشد.خلاصه کتاب:
داستان کتاب، زندگی یک جوان عشایر(قشقایی) را بازگو می کند که به دلایلی فریب نیرنگ های غرب را می خورد و او به خارج از کشور می رود و همه چیز خود را از دست می دهد تنها چیزی که برای او باقی می ماند و آن را نگه می دارد دین عشایر بودنش است و با اینکه بیست سال در زندان بریستون لندن می گذارند رفتارش به گونه ای است که بر روی بعضی از مجرمین آن زندان اثر می گذارد و آنها را تحت تاثیر می گذارد.
شروع داستان از باغ قوام سعادت شهر در شهرستان پاسارگاد و بعضی از مناطق عشایر نشین فارس و چند کشور اروپایی است.
از متن داستان:
با این که در کنار ناهید زندگی آرومی دارم، با این که این زن چنان خوش طینت و نظر بلنده که با آوردن اسم تو به خونه مون، گذشته و حال و آینده ام رو به هم گره زده، گرهی که حتی با دندون هم باز نمی شه، با این که از مال و منال دنیا بی نیازم و از موقعیت اجتماعی خوبی برخوردارم با این که هر چیزی که برای مردم آرزوست برای من آرزویی برآورده شده نیست و با وجود برخورداری از خونه ی خوب، زن خوب، فرزند خوب، مرکب خوب، شهر خوب و خویشاوندان خوب، آرزو داشتم که ای کاش تو اسیر وسوسه شیطان نشده بودی….
دلم می خواست در کنار تو و با بچه های قد و نیم قد تو زندگی می کردم. من ناهید رو خیلی دوست دارم، ولی خاطره ی تو رو هرگز از یاد نمی برم، چون که هنوز عاشقت هستم، چرا که به قول سهراب:
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ،
کار ما شاید این است
که در افسون گل سرخ شناور باشیم.”
دیدگاهی دارید؟