0

 

انجیل های من

توضیحات

انجیل های من

“انجیل های من” داستان پیامبری و رستاخیز عیسی است، و شروع دین مسیحیت. داستان در دو فصل تنظیم شده؛ فصل اول با نام “شب باغ زیتون” که به پیامبری ی عیسی می پردازد و فصل دوم به نام “انجیل به روایت پیلاطس” که درباره ی رستاخیز این پیامبر است.
شک و ایمان، مسئولیت و لاقیدی، اساس مفهوم این رمان است. چه در فصل اول که عیسی نمی تواند بپذیرد که ناجی و برگزیده ی خداست و به پیامبری ی خود شک می کند. و چه فصل دوم که پیلاطس، سردار رومی به رستاخیز او شک می کند و زنده شدن دوباره ی او را باور نمی کند. و به آخر هم نه عیسی کاملا با اعتقاد و نه پیلاطس به تمامی معتقد است. هر دو شک هایی دارند. عیسی، مسیح بودن خود را باور ندارد و به کسانی که به او می گویند تو مسیح هستی، جواب می دهد که من این را نگفتم، تو بودی که این را گفتی. و در نامه های پیلاطس به برادرش نیز غوطه خوردن او را بین شک و ایمان می بینیم.
اما چه به پیامبری و رستاخیز عیسی ایمان داشته باشیم و چه نداشته باشیم یک چیز مسلم است آن این که هم عیسی و هم پیلاطس انسان های لاقیدی نیستند و هر دو به دنبال حقیقت می گردند. و اشمیت به چه زیبایی این نکته را در داستان بیان می کند. هنگامی که پیلاطس از شک داشتن می نالد و از این که دیگر رومی ای که می داند، نیست غمگین است، کلودیا همسرش به او می گوید: ” – پیلاطس، شک کردن و اعتقاد داشتن، هردو یکی است. فقط بی قید بودن کفر است.”
در مقابل شک عیسی و پیلاطس اما افراد با اعتقادی نیز حضور دارند. یهودا و کلودیا. یهودا حتی ذره ای هم به بازگشت دوباره ی عیسی شک نمی کند و به خود او هم می گوید که اطمینان داشته باشد که پس از سه روز از مردنش، زنده خواهد شد. و کلودیا همسر پیلاطس هم در مقابل شک این سردار رومی نمادی از ایمان کامل است.
رمان “انجیل های من” گر چه داستانی با درونمایه ی مذهبی ست، اما خواندن آن برای کسانی که اعتقادات مذهبی ندارند هم جذاب است. دیدن شک عیسی و ایمان یهودا (کسی که محل اختفای عیسی را به رومیان لو می دهد). خواندن تئوری های منطقی ی پیلاطس در رد رستاخیز عیسی، که به درستی پرداخت شده اند.
قسمتی از متن کتاب:
وحنا دعا می خواند. می دیدم که آرامش می یابد و آرامش او آرامم می کرد.
زمانی که برخاستم تا سیاهچال را ترک کنم، صدایش متوقفم کرد:
پیلاطس تو را دوست دارم
– چون او سخن مگو
اوست که به من آموخته.
چگونه می توانی ادعا کنی که دوستم داری؟من تو را به سیاهچال افکنده ام. تا چند ساعت دیگر تو را تسلیم دادگاه یهود خواهم کرد. بدون شک دیگر هرگز روز را نخواهی دید و آن گاه ادعا می کنی که دوستم داری؟
– تو را دوست دارم و عیسی نیز دوستت می داشت. و بر صلیب نجواکنان تو و اعضای دادگاه را دعا کرد: “پدر، آنان را ببخش زیرا نمی دانند که چه می کنند”

توضیحات تکمیلی

نویسنده

اریک امانوئل اشمیت

مترجم

قاسم صنعوی

حجم (مگ)

1.3

نوع فایل

اسکن شده

شناسنامۀ کتاب

تعداد صفحات

142

دیدگاهی دارید؟