توضیحات
هیولا
کتاب هیولای آر ال استاین در سال هزار و نهصد و نود و هشت در آمریکا منتشر شد.
خانم ماآرف از پشت میز بیرون آمد و پاهای لخت بوده و خیسش بر روی فرش شلپ شلپ صدا می داد. چند دفعه به دور من چرخید و با چشمهای به رنگ قهوهای خود مرا با اشتهای فراوان نگاه نمود . شکمش با صدای بسیار زیاد و با صدای شباهت داشته به خالی شدن آب وان حمام قار و قور کرد و مرا یکدفعه جا خوردم و از جا پریدم..شما اصلا و به هیچ وجه نباید این کارو انجام دهید .این کار به هیچ وجه انسانی نمی باشد .آموزگار جدید من دهانش را باز کرد و با صدای بلند خندید و گفت من که آدم نمی باشم من یک هیولام.و همچنان باز هم شروع به خندیدن کرد.
آثار دیگر آر.ال.استاین
دیدگاهی دارید؟