توضیحات
موشها و آدمها
چکیده داستان
جورج میلتون و لنی اسمال دو دوستاند که با مهتری در آخور اسبها در اسبداریها روزگار میگذرانند. آرزوی دیرین هر دویشان آن است که روزی جایی را بخرند و در آن خرگوش پرورش دهند. لنی از بچگی از نوازش چیزهای نرم خوشش میآید و زور بازوی بسیاری دارد ولی چندان باهوش نیست و کودن است. از همین رو دچار دردسر میشود، بویژه هنگامی که زن پسر ارباب، کرلی، از او میخواهد تا موهایش را نوازش کند. لنی نخواسته زن بیچاره را میکشد و از ترس میگریزد. کرلی خشمگین با مردانش در پی یافتن و از پای درآوردن لنی راهی میشود. جرج هم برغم سوگندش برای پشتیبانی از لنی در چنین درگیریهایی به گروه پیوسته در پی لنی راهی میشود. چون میبیند دوستش گیر افتاده و راه گریز ندارد با هفت تیر به گردنش شلیک میکند و او را میکشد.
مبنای داستان
مبنای این داستان آموختههای زندگی استاینبک دربارهٔ زندگی مردان بی خانمان و دربدر در پی کارگری در اسبداریها است. نام این داستان از سروده رابرت برنز برگرفته شده است. در این داستان همه به نوعی تنها هستند و آرزوهایشان را دست مایهای برای فرار از این تنهایی قرار دادهاند. در کتاب موشها و آدمها، به تعبیری از آرزوهای بر باد رفته آدمها سخن میگوید. این کتاب در کنار شاهکار جان اشتاین بک یعنی خوشه های خشم، از پر مخاطب ترین آثار وی محسوب می شود.
اجرای رادیویی در ایران
این کتاب ارزشمند بر اساس ترجمه ای از سروش حبیبی توسط رادیو تهران در رادیو و قابل برنامه سریالی کتاب شب اجرا شده است.
دیدگاهی دارید؟