توضیحات
یاغی
کمال صادق گوکچَلی (به ترکی استانبولی: Kemal Sadık Gökçeli) با نام ادبی یاشار کمال (به ترکی استانبولی: Yaşar Kemal) (زاده ۱۹۲۳ – درگذشته ۲۸ فوریه ۲۰۱۵) از نویسندگان کرد اهل ترکیه بود. در طول بیش از شصت سال ۳۶ رمان نوشت که نخستین رمانش «اینجه ممد» شهرتی جهانی داشت.
کتاب حاضر، رمانی ترکیهای درباره شخصیتی با عنوان «چاکرجالی» و نحوه مرگ اوست که امروزه مزارش در ترکیه برای مردم بهعنوان آرامگاهی که شفادهنده دردها نیز به شمار میرود، شناخته شده است. نویسنده در این رمان سعی کرده تا شخصیت جالب و ستودنی «چاکرجالی» را به مردم بشناساند. این کتاب با استفاده از تجارب و حرفهای آقای «رشدی» نوشته شده است و در ادامه صرفاً خاطرات خود سرهنگ «رشدی کباش» در کتاب آمده است. درباره نحوه مرگ «چاکرجالی» نظرات و تعاریف گوناگونی وجود دارد. اما کشته شدن «چاکرجالی» به دستِ دسته سرهنگ «رشدی کباش» بر بسیاری از این نظرات خط بطلان کشیده و شخصیت جالب «افه» را بیشازپیش ظاهر و آشکار ساخته است.
گروهبان حسن شبیه یک گندم نصف شده درشت می ماند. سبیل های درازش قهوه ای رنگ بود. همراه پنج سوار با سرعت تمام وارد روستای “آیاصورات” شد. دهان اسبها کف کرده و گردنشان خیس غرق بود و تا زانو گل آلود بودند. گروهبان حسن سر اسبش را به طرف منزل “احمد افه” گردانید. بدجوری نفس نفس می زد. “افه” تا صدای پای اسبها را شنید، بیرون آمد. با دیدن گروهبان لبهایش به لبخند باز شد. خیلی دوستش داشت. به نظرش گروهبان مرد زرنگ و کاردانی بود. موقع یاغی گری تا پای جان تعقیبش کرده بود. فقط خودش می دانست که از دست گروهبان حسن چه ها کشیده است. اما از کوه که پایین آمد، حسابی باهم دوست شدند..
دیدگاهی دارید؟