توضیحات
داستانهای رمی
داستان های رمی شیوه مشخص بیانی را نشان می دهند که تا حدودی داستایوفسکی گونه است. با اینکه داستان ها آکنده از طنزند اما طنزی تلخ دارند و بسیاری از شخصیت ها آدم های حاشیه اجتماع اند، روزمره اند، از طریق صدقه زندگی می کنند و بی سرپناه اند. در بعضی جاها رویدادها از مرز سوررئالیسم می گذرد و در جایی دیگر شخصیت ها دگرگون می شوند که یادآور شخصیت های داستایوفسکی هستند.
از داستان متعصب:
صبح یکی از روزهای ژوئیه در میدان ملوتسودافورلی زیر سایه اوکالیپتوسها، نزدیک آبنمای خشکی چرت می زدم که سروکله دو مرد و یک زن پیدا شد و از من خواستند آنها را به سواحل لاوینیو ببرم. سر نرخ که چانه می زدند، وراندازشان کردم: یکی از مردها بور بود و هیکل دار، حدودا سی و پنج ساله، بیشتر کبود بود تا رنگ پریده و با چشم هایی به رنگ چینی آبی که در ته سیاهی حدقه فرورفته بود. دیگری جوانتر بود و سبزه رو، با موهایی ژولیده، عینک ته استکانی، قرتی، لاغر و شاید هم دانشجو بود..
دیدگاهی دارید؟