0

 

ریشه در عشق

توضیحات

ریشه در عشق

فرهاد با چهره ای خسته و آشفته وارد منزل شد. معلوم بود که شب سختی را سپری کرده. با عجله به سمت پله ها رفت تا شیوا را ببیند که او وارد اتاق پذیرایی شد و باشوق گفت:
-سلام فرهاد ، خسته نباشی.
فرهاد از پله ها پایین آمد. آنقدر ذهنش مشغول بود که اصلاً متوجه آن شوق و شادی در چهره و رفتار شیوا نشد. بی مقدمه گفت:
-دیروز توی بیمارستان چکار میکردی؟
شیوا که غافلگیر شده بود گفت:
-دیروز…؟
فرهاد با عصبانیت گفت:
-بله دیروز، و روز قبل از آن که تو را در لابراتوار تحقیقاتی دیده اند. تو به من گفتی تمام مدت درخانه بوده ام و جایی نرفته ام، اما دیروز خودم تو را در محوطه بیمارستان دیدم، همراه جان.
شیوا لبخندی زد و گفت:
-فرهاد …من…من تو لابراتوار تحقیقاتی نبودم، من…
فرهاد با ناراحتی گفت:
-قرار بود ارتباطی با جان نداشته باشیم. من دوستی ام را با او قطع کردم، اما تو باز هم با او در ارتباط هستی، چرا؟

توضیحات تکمیلی

نویسنده

لیلا رضایی

حجم (مگ)

336

نوع فایل

تایپ شده

شناسنامۀ کتاب

تعداد صفحات

5.6

دیدگاهی دارید؟