توضیحات
سرگشته راه حق
کتاب «سرگشته راه حق» شرح زندگی قدیس فرانسوآی اسیزی بنیان گذار فرقه مسیحی فرانسیسکن ها است. فرانسوا تک فرزند خانواده بسیار ثروتمندی است که پسری خوشگذران نیز می باشد اما روزی ناگهان صدای خدا را حس می کند و دست از تمام مال و اموال و مقام خود می شوید و پا در راه حق می گذارد. او معتقد است باید در فقر کامل به سر برد و از تمام خویشاوندان برید. سختی های بسیار زیادی در این راه می کشد. مریدان زیادی می یابد و معجزات زیادی نیز از او نقل شده است. یکی از شهرهای کالیفرنیا نیز به احترام این قدیس به نام سن فرانسیسکو می باشد.
این کتاب به بررسی زندگی نامه ی شخصی می پردازد که نمونه ایست از نمونه های بی شمار تلاش انسان هایی که در راه حق کوشیده اند، خواه صوفی باشند، خواه قدیس.
خلاصه کتاب:
راوی این کتاب، برادر لئون است. کسی که جرقهای در ذهن فرانسوآ ایجاد میکند و در همان برخورد اول تا انتها در کنار او میماند. در ابتدای داستان، لئون خود به دنبال حقیقت و در جستجوی خداست اما میتوان گفت او یک قدیس حقیقی نیست. شخصیت ساده و سر به زیری دارد و اگر یک فرمانده خوب داشته باشد، سربازی زحمتکش خواهد بود اما به تنهایی، سختیهای مسیر همیشه او را از پای درمیآورد و روح ضعیفش تاب نمیآورد.
روزی لئون با شکمی گرسته وارد شهر اسیز میشود. به دنبال لقمهای نان دست پیش همه دراز میکند اما کسی به او کمکی نمیکند. نهایتا به او میگویند اگر میخواهد سیر شود نزد فرانسوآ برود زیرا او آدم ولخرجی است و همیشه به فقرا هم کمک میکند. نهایتا لئون فرانسوآ را پیدا میکند و در همان برخورد اول به وضوح مشخص است که سرنوشت این دو نفر به هم گره خورده است.
زندگی فرانسوآ عالی است. در ناز و نعمت بزرگ شده و مدام به مهمانیهای مختلف میرود. در کوچه و خیابان آهنگ مینوازد و آواز میخواند و تا میتواند از زندگی زمینی لذت میبرد. همه چیز به نظر خوب است اما لئون در دیدار با او سوال سخت و عجیبی مطرح میکند. سوالی که زندگی فرانسوآ را زیر و رو میکند و به شدت او را به فکر فرو میبرد. لئون از او میپرسد: «آیا چیزی کم و کسر نداری؟» همچنین به او میگوید: «ای ارباب جوان، دلم برای تو میسوزد.» این حرفها واکنش شدید فرانسوآ را در پی دارد و از لئون میخواهد توضیح دهد.
پس از این دیدار حال فرانسوآ دگرگون میشود. در برابر افکاری که به ذهنش هجوم میآورند شکسته میشود و بیمار بر تخت میافتد. پس از مدتها که حالش کمی بهتر میشود یک روز سایهای او را به دنبال خود میکشد و نهایتا حرفهایی که در جستجوی سایه میشنود باعث میشود جستجوی خدا را آغاز کند.
در مسیر جدیدی که فرانسوآ قصد دارد به آن وارد شود چه کسی بهتر از برادر لئون میتواند همراه و راهنمای او باشد؟ کسی که خود سالها در این مسیر بوده و فردی باتجربه محسوب میشود. بنابراین سفر آنها از روستاهای ایتالیا در جادههای آفتابی و سوزان شروع میشود، به شهر رم میروند، در دریا سفر میکنند و حتی وارد جنگهای صلیبی هم میشوند.
دیدگاهی دارید؟