توضیحات
شهر آشوب
گونه ای از ادب منظوم پارسی را «شهرآشوب می نامند»، منظومه هایی که محتوای آنها غالبانه در شکل یک عاشقانه، کارش پرداختن به مشاغل و اصناف و تعریف آنها و مدح و ذم اهل حِرَف بوده و شاعر می کوشد آگاهی هایی درباره هر یک از مشاغل به زبان عاشقانه ارائه کند. وقتی نوجوانی خوبروی در شهر ظاهر می شود، آشوبی بر پا می کند.
حافظ گوید:
دوش می آمد و رخساره برافروخته بود / تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود / رسم عاشق کشی و شیوه ی شهرآشوبی / جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود!
دیدگاهی دارید؟