توضیحات
تلخی دوست داشتن
کتاب حاضر، داستانی است که با زبانی ساده از منظر من راوی نگاشته شده است. نویسنده این داستان با پرداخت مناسب شخصیتها و توصیف عمیقترین احساسات و افکار آنها و همچنین با بیان دقیق جزئیات صحنهها نگاشته تا خواننده را از ابتدا تا انتهای کتاب با خود همراه سازد.
در داستان میخوانیم: «کنترلم رو هر ثانیه از دست میدادم و هر چیزی که دم دستم بود رو پرت میکردم، مثلاینکه بیشتر توی مغزم اثر گذاشته بود تا قلبم. از درد انگشتای دستمم به خودم میپیچیدم ولی بازم بیخیال عطر و ادلکن هام رو پرت میکردم؛ شیشه خورده توی اتاقم هم اجازه نمیداد زیاد توی یه فضای چندوجبی راه برم».
دیدگاهی دارید؟