توضیحات
خانواده پاسکوال دوارته
.
خانواده پاسکوال دوآرته (اسپانیایی: La Familia de Pascual Duarte , تلفظ [la faˈmilja ðe pasˈkwal ˈdwaɾte]) رمانی است که به سال ۱۹۴۲ توسط کامیلو خوزه سلا، نویسندهٔ برندهٔ جایزه نوبل اسپانیایی نوشته شدهاست. دو نسخهٔ اول کتاب منجر به بروز تنشهایی شد که در نتیجهٔ آن، رمان به مدت کمتر از یک سال ممنوع شد. نسخهٔ جدید اسپانیایی کتاب در سال ۱۹۴۶ اجازهٔ نشر یافت.
این رمان اساساً در نسل خود tremendismo (به معنی “خارق العاده، فوق العاده”) شناخته شدهاست، چرا که بر روی رفتارهای شخصیتهایش متمرکز است و صحنههای خشونتآمیز مدام در حال رخ دادن هستند. این رمان در نوع خود جزو اولینها قلمداد شد، با این حال مضامین رئال و اگزیستانسیالیستی کتاب افراطی ارزیابی شد: شخصیتها در حاشیههای جامعه زندگی میکنند و زندگی آنها در غم و اندوه و درد فرورفتهاست. نمونهٔ بارزش هم شخصیت اصلی رمان، پاسکال دوآرته است، او اینگونه فراگرفته که خشونت تنها راه حل مشکلاتش است. خانواده پاسکوال دوآرته راویان مختلفی دارد که اصلیترین آنها دوآرته است، او داستان خود را با گویش روستایی بازگو میکند.
شخصیت رمان اهل اکسترمادورا است و زندگی او بین سالهای ۱۸۸۲ تا ۱۹۳۷ سپری میشود، سالهایی که ساختارهای اجتماعی و سیاسی اسپانیا دچار بیثباتی شدیدی بود. این دوران یکی از آشفتهترین دورههای زمانی است که در تاریخ روی دادهاست.
پسزمینهٔ رمان به گونهای آشکارا مذهبی است، به رغم اینکه نویسنده چندان مقید نبوده اما اشارهها به خدا در سراسر داستان مشهود است.
این اثر به جز نشر ماهی در نشر نگارتابان با ترجمه علیرضا دولت آبادی به چاپ رسیده است.
خلاصه کتاب خانوادهی پاسکوآل دوآرته
رمان تلخ و سیاه خانوادهی پاسکوآل دوآرته حکایت دهقانی ساده، به نام پاسکوآل دوآرته، است که در انتظار حکم مرگ خویش سر میکند. روایت کتاب در قالب خاطراتی به قلم دوآرته است. او در خاطراتش زندگی جنایتبار خود را روایت کرده و کوشیده با نوشتن آنها آرامش خود را بازیابد. این خاطرات درواقع کشتارنگاری روحی است آکنده از ترس و نفرت و تحقیر شده. دوآرته در کودکی نیز همینگونه بوده است. او تمایلی غریب به خودویرانگری دارد، شرایط هم در سوق دادن او به این سمت تأثیرگذار است و درنهایت راه را برای تبدیل شدن او به یک قاتل میگشاید. بوی نافذ مرگ در سرتاسر کتاب پراکنده است. نویسندهی کتاب، کامیلو خوسه سلا، برندهی جایزهی نوبل ادبیات ۱۹۸۹ است. او در درندهخوترین رمانش از انسانی حرف میزند که دیوانگیهایش حد و مرز نمیشناسد.
خانوادهی پاسکوآل دوآرته را از حیث این که راوی در زندان است و همه رویدادها را قبل حکم مرگش روایت میکند متشابه با رمان بیگانه کامو و تونل ساباتو معرفی کردهاند. هر چند خود من معتقدم سلا از جمله نویسندگان تحت تاثیر داستایفسکی نیز بوده و از بعدهای روانکاوی داستانهای داستایوفسکی غافل نبوده است.
راوی داستان طی داستان جنایتهایی را که مرتکب شده است، اعتراف میکند، هر چند برخی را ناخودآگاه فراموش میکند… ولی آنچه که در این رمان حائز اهمیت است نه جنایات پاسکوال، بلکه اهمیت این سوال است که: چگونه انسانی که پاک از مادر زاده شده خودآگاه یا ناخودآگاه به این درجه از تهی بودن از انسانیت میرسد؟
شرایط حاکم بر جامعه در کتاب اشاره کوتاهیست به جنگهای داخلی اسپانیا، یا ترس، جهل، شرایط جوی خانوادگی و فشار عرف و سنتهای تعریف شده در جامعه و… که همه اینها دست به دست هم میدهند که خواننده خود را نه در مقابل که در کنار جانی متصور شود.
خانوادهی پاسکوآل دوآرته کتابیست که حالا حالاها فراموشش نخواهم کرد. کتابی کم حجم ولی به بزرگی یک رمان قطور خواندنی که میشود برای هر رفتار و هر رویداد داستان ساعتها تامل کرد.
دیدگاهی دارید؟