توضیحات
ابله جلد دوم
اَبله (به روسی: Идиот) نام یکی از معروفترین رمانهای فیودور داستایفسکی است. این کتاب در سال ۱۸۶۸ در دسترس عموم قرار گرفت. برخی ابله را بهترین اثر خلق شدهٔ داستایوفسکی میدانند.
این کتاب نخستین بار در سال ۱۸۸۷ به زبان انگلیسی برگردانده شد. این کتاب نخستین بار در سال ۱۳۳۳ هجری خورشیدی توسط مشفق همدانی به زبان فارسی ترجمه شد. یکی از مهمترین ترجمه های این رمان به فارسی اثر سروش حبیبی است که نشر چشمه آخرین ویراست آن را در سال ۹۸ به چاپ رسانده است.
خلاصه داستان
پرنس میشکین، آخرین فرزند یک خاندان بزرگ ورشکسته، پس از اقامتی طولانی در سوئیس برای معالجهٔ بیماری، به میهن خود بازمیگردد. بیماری او رسماً افسردگی عصبی است ولی در واقع مویخکین دچار نوعی جنون شدهاست که نمودار آن بیارادگی مطلق است.
به علاوه، بیتجربگی کامل او در زندگی، اعتماد بیحدی نسبت به دیگران در وی پدیدآورد. مویخکین، در پرتو وجود راگوژین، همسفر خویش، فرصت مییابد که نشان دهد برای مردمی واقعاً نیک، در تماس با واقعیت، چه ممکن است پیش آید. روگوژین این جوان گرم و روباز و با اراده، به سابقه هم حسی باطنی و نیاز به ابراز مکنونات قبلی، در راه سفر سفره دل خود را پیش میشکین، که از نظر روحی نقطه مقابل اوست، میگشاید. روگوژین برای او عشق قهاری را که نسبت به ناستازیا فیلیپونیا احساس میکند بازمیگوید.
این زن زیبا، که از نظر حسن شهرت وضعیت مبهمی دارد، به انگیزه وظیفه شناسی، نه بی اکراه، معشوقه ولی نعمت خود میشود تا از این راه حقشناسی خود را به او نشان دهد. وی، که طبعاً مهربان و بزرگوار است، نسبت به مردان و بهطور کلی نسبت به همه کسانی که سرنوشت با آنان بیشتر یار بوده و به نظر میآید که برای خوار ساختن او به همین مزیت مینازند نفرتی در جان نهفته دارد.
این دو تازه دوست، چون به سن پترزبورگ میرسند، از یکدیگر جدا میشوند و پرنس نزد ژنرال اپانچین، یکی از خویشاوندانش، میرود به این امید که برای زندگی فعالی که میخواهد آغاز کند پشتیبانش باشد…
شخصیتهای داستان
- میشکین لئون نیکولاویچ: (پرنس میشکین ) قهرمان داستان که دارای بیماری صرع است.
- مادام آپانچین: (ایزابت پروکوفیونا) همسر ژنرال آپانچین کسی که میشیکن برایش نامه مینوشته.
- ژنرال اپانچین: (ایوان فیدرویچ)
- الکساندرا: دختر بزرگ ژنرال آپانچین.
- آدلائید: دختر وسط ژنارا اپانچین که نقاشی میکشد.
- آگلائه: دختر کوچک ژنرال.
- لبدوف: (لوکیان تیموفیویچ): کارمند درقطار و دوست روگوژین.
- روگوژین: مردی که پرنس در قطار با او آشنا شد و همچنین عاشق ناستازیا.
- ناستازیا فیلیپونا: دختری که ژنرال آپانچین روگوژین و پرنش میشکین عاشقش هستند و یکی از نقشهای اصلی.
- ایوانیچ توتسکی: سرپرست ناستازیا.
- گابریل آردالینویچ: (گانیا) مشاور ژنرال کسی که میخواهد با نستازیا ازدواج کند اما اگلائه را هم دوست دارد.
دیگر نسخه های این کتاب
دیدگاهی دارید؟