توضیحات
آخرین موج
کتابهایی که دربارهی سرگذشت پیامبران و امامان(ع) نوشته میشوند، همیشه جذاب بودهاند. این کتابها نگاه ما را به سرگذشت مردمانی که در کنار مردان بزرگ تاریخ زنگی کردهاند جهت میدهند و با روایت ماجراهایی که بر آنها رفته است، ما را به فکر فرو میبرند. این کتابها برای گروههای سنی گوناگون نوشته شدهاند که هر یک از آنها جلوههای متفاوتی از یک ماجرا را بیان میکنند.
کتاب «آخرین موج» نیز سرگذشت قوم حضرت نوح(ع) و ماجرای معروف و حیرتانگیز توفان نوح را بیان میکند. این کتاب برای گروههای سنی «ج» و «د» (دانشآموزان سالهای چهارم و پنجم دبستان و دورهی راهنمایی) نوشته شده است.
در ابتدای داستان با دو جوان هیزمشکن آشنا میشویم که برای یکی از افراد ثروتمند شهر هیزم میبرند و آن مرد دستمزد آنها را کامل نمیدهد و میگوید بخشی از آن را برای سهم خدایان برداشته است.
در طول گفتوگویی که میان مرد ثروتمند و جوانان هیزمشکن اتفاق میافتد، آن مرد به جرم بیاحترامی به خدایان دستمزد آن دو جوان را پس میگیرد.
هیزمشکنها پس از این ماجرا زمانی که برای جمعآوری هیزم به جنگل میروند با پیرمردی آشنا میشوند که هر روز به آنجا میآید و هیزم جمع میکند و در پایان روز همراه با عدهای دیگر این هیزمها را همراه خود میبرند.
این دو جوان از روی کنجکاوی نزد پیرمرد میروند و با او آشنا میشوند و پیرمرد از آنها میخواهد که با هم کار کنند. زمانی که جوانان تنههای درختی را که شکستهاند همراه با پیرمرد میبرند، به جایی میرسند که عدهی زیادی مشغول به کارند و یک کشتی نیمهساز روی زمین است…
کتاب «آخرین موج» نیز سرگذشت قوم حضرت نوح(ع) و ماجرای معروف و حیرتانگیز توفان نوح را بیان میکند. این کتاب برای گروههای سنی «ج» و «د» (دانشآموزان سالهای چهارم و پنجم دبستان و دورهی راهنمایی) نوشته شده است.
در ابتدای داستان با دو جوان هیزمشکن آشنا میشویم که برای یکی از افراد ثروتمند شهر هیزم میبرند و آن مرد دستمزد آنها را کامل نمیدهد و میگوید بخشی از آن را برای سهم خدایان برداشته است.
در طول گفتوگویی که میان مرد ثروتمند و جوانان هیزمشکن اتفاق میافتد، آن مرد به جرم بیاحترامی به خدایان دستمزد آن دو جوان را پس میگیرد.
هیزمشکنها پس از این ماجرا زمانی که برای جمعآوری هیزم به جنگل میروند با پیرمردی آشنا میشوند که هر روز به آنجا میآید و هیزم جمع میکند و در پایان روز همراه با عدهای دیگر این هیزمها را همراه خود میبرند.
این دو جوان از روی کنجکاوی نزد پیرمرد میروند و با او آشنا میشوند و پیرمرد از آنها میخواهد که با هم کار کنند. زمانی که جوانان تنههای درختی را که شکستهاند همراه با پیرمرد میبرند، به جایی میرسند که عدهی زیادی مشغول به کارند و یک کشتی نیمهساز روی زمین است…
دیدگاهی دارید؟