توضیحات

ماجرای پنج دوست در جزیره گنج

والدینِ “جولیان”، “دیک” و “آن” برای تعطیلات تابستان امسال آنها برنامه ای متفاوت دارند. آنها قصد دارند فرزندانشان رو به خانه عمو “کوئنتین” که در خلیج “کیرین” و کنار دریا قرار دارد بفرستند. در خانه عمو کوئنتین، بچه ها با دختر عمویشان، “جورجینا” ملاقات می کنند.

دختری عجیب که اخلاق پسرانه دارد و خودش رو کاملا به شکل پسرها در می آورد و حتی اسمش را هم به جورج تغییر داده. علیرغم شروع سردی که آنها در دوستی با یکدیگر دارند، خیلی زود دوستیشان قوت می گیرد؛ به گونه ای که حتی جورجینا آنها را به جزیره ی پدربزرگش که چندان از خانه شان دور نیست می برد.

در میانه راه، جورجینا کشتی شکسته ای را به آنها نشان می دهد به آنها میگوید که این کشتی متعلق به اجداد مادری اوست که وقتی در حال انتقال شمش های طلا بوده در نزدیکی جزیره غرق می شود. از آن پس تمام فکر و ذهن بچه ها به یافتن شمش و صندوقچه هایِ طلایِ کشتیِ شکسته معطوف می شود. آنها به همراه جورج برای یافتن گنج گمشده به کشتی شکسته می روند.

اما این شروع ماجراست؛ چون شخص دیگری هم دقیقا چنین قصدی دارد. بچه ها از روی نشانه ها و نقشه ها به دنبال گنج هستند اما زمان به سرعت درگذر است. آیا واقعا هنوز طلایی وجود دارد و اگر بله! چه کسی زودتر به این گنج عظیم دست پیدا خواهد کرد؟! …

دیگر نسخه های این کتاب