توضیحات
خاموشی سپید
خاموشی سپید داستانی کوتاه از جک لندن است. نام کتاب، عبارت محبوب جک لندن در توصیف سرزمینهای یخزده شمالی داستانهایش است.
از متن کتاب:
لنگ لنگان با درد و رنج به پایین ساحل روی آوردند. یکبار یکی از آن دو تا که پیشاپیش راه می سپرد، در میان سنگهای خاره چنگ زد. خسته و ناتوان بودند؛ در چهره آنان آثار عمیق شکیبایی خوانده میشد.
این همان شکیبی بود که پس از تحمل رنج فراوان حاصل می شود. بسته هایی از پتو به شانه های خود نوار پیچ کرده بودند و بار سنگینی به دوش داشتند. نوارها از روی پیشانیشان می گذشت و حمل بسته را آسان می کرد. هر یک از آنها تفنگی با خود داشتند. خمیده راه می رفتند. شانه ها را به جلو داده، سرها را به پیش انداخته و چشم ها را به زمین دوخته بودند.
دومی میگفت: “دلم می خواست دو تا از آن فشنگهایی که در نهانگاه گذاشته ایم، اینجا بود.”
صدای این مرد آمیخته به درد و کاملا بیحال بود، شور و التهابی در سخنانش دیده نمیشد…
دیدگاهی دارید؟