توضیحات
وقتی نیچه گریست: رمانی دربارهی وسواس
این کتاب داستان خیالی از روابط بین فریدریش نیچه فیلسوف و یوزف بروئر یکی از بنیانگذاران علم روانشناسی است. نیچه و بروئر در دوره یکدیگر زندگی و کار میکردند، اگر چه هیچ شواهدی از ملاقات آنها وجود ندارد، ولی اروین یالوم از این دو شخصیت برجسته کتابی منحصر به فرد نوشته است.
در کتاب، نیچه و بروئر نه تنها یکدیگر را ملاقات میکنند، بلکه جلسات شدید ذهنی نیز بین آنها شکل میگیرد. این جلسات را بروئر ترتیب میدهد تا از این طریق با استفاده روش «گفتگو درمانی» که به تازگی کشف کرده است به درمان سردردهای شدید میگرنی نیچه بپردازد.
بل از خواندن کتاب وقتی نیچه گریست نوشتهُ اروین یالوم با ترجمه سپیده حبیب چه روشی دارید؟ آیا تحقیقی در مورد داستان آن انجام دادهاید؟، یا شما فقط بدون هیچ گونه اطلاعات قبلی خواندن کتاب را شروع میکنید؟ من شخصاً گزینه دوم را ترجیح میدهم. بدون اینکه ایدهای از آنچه در مورد این رمان بزرگ داشته باشم، خواندن را شروع کردم. در میانههای کتاب با خود گفتم: «پرسشها چه هستند؟ و آیا پاسخهایی به فراخور آن وجود دارد؟ علائم اصلی عجز و ناتوانی فردریش نیچه چیستاند؟ و یوزف برویر چگونه میتواند به روان نیچه وارد شود؟»
نیچه هرگز عامل روانی را قبول نمیکند و از بروئر میخواهد که فراتر از آن نگاه کند. در سطح طرح، این موجب میشود اتفاقات خندهداری رخ دهد، زیرا بروئر عمداً این اختیار را انتخاب کرد تا مسیری را برای دستور کار پنهانش فراهم کند تا نیچه را به افشای وسواس خود با لوسالومه منجر کند. نیچه در عوض، بر روی مسئله واقعیتهایی که در پشت نشانهها قرار دارد تمرکز میکند، نشانهها خانه اصلی فلسفه است و البته این خانه آینده روانکاوی است. نیچه همیشه به یاد میآورد «تبدیل شو به آنچه که هستی» دکتر بروئر مردی روشنفکر است، اما حتی دنیای مدرنش هم تحت فشار روانشناختی نیچه قرار دارد. ادامه کتاب را شروع کردم و دوباره به خود گفتم: «بروئر در درمانش باید به دنبال کشف ماهیت واقعی ناامیدی جمعی انسانها باشد»
دیدگاهی دارید؟