1

 

چه کسی از دیوانه‌ها نمی ترسد


این کتاب را به کتابخانه مورد علاقه خود بیفزایید.

توضیحات

چه کسی از دیوانه‌ها نمی ترسد

کتاب چه کسی از دیوانه‌ها نمی‌ترسد اولین اثر مهدی رضایی، نویسنده و بنیان‌گذار «کانون فرهنگی چوک» است. این کتاب را «نشر افکار» سال ۸۹ در ایران منتشر کرده است.

مهدی رضایی داستانش را در ۶ فصل نوشته است. داستانی که راوی آن آرمان پاکروان، همان دیوانه‌ی داستان، یک معلم دبیرستان است و ماجراهای مختلفی از قتل و خیانت و عاشقی را بیان می‌کند. برهمکنش میان آرمان و همسرش روزنامه‌نگارش نگار، همسایه‌ای وبلاگ نویس به نام آقای شاهی، شخصیت خیالی‌ای به نام نسترن که راوی در ذهنش با او حرف می‌زند و شخصیت‌های دیگر، تکه‌های پازل مهدی رضایی را شکل می‌دهند.

مهدی رضایی تکه‌هایی از نوشته‌های وبلاگ آقای شاهی را در داستان آورده است. منتقدان معتقدند نویسنده از این تکنیک استفاده کرده است تا بدون دخالت مستقیم در متن بتواند نظرات خودش را منتقل کند.

رمان خطوط داستانی مختلفی دارد و موازی باهم روایت می‌شوند. بر خلاف آن چه معمول است در پایان رمان رضایی ، ارتباط خطوط داستانی با هم کشف نمی‌شود بلکه حتی بعضی از روایت‌ها در نیمه‌ی راه فراموش می‌شوند. در رمان مهدی رضایی نتایج ناشی از اتفاقات مدنظر نیستند بلکه خود اتفاقات است که اهمیت دارد.

کتاب چه کسی از دیوانه‌ها نمی‌ترسد را «خالد فاتحی» به کردی برگردانده و در کردستان عراق منتشر شده است. این اثر به زبان انگلیسی نیز ترجمه و در آمریکا چاپ شده است.

خلاصه داستان چه کسی از دیوانه‌ها نمی‌ترسد

داستان با صحبت‌های راوی درباره‌ی دیوانگی آغاز می‌شود. راوی ضمن صحبت از خصوصیات خودش کم‌کم شخصیت‌های دیگر داستان را وارد ماجرا کرده و به خواننده معرفی می‌کند. داستان با رسیدن نامه‌ای به دفتر روزنامه‌ای که نگار همسر راویدر آن کار می‌کند ادامه می‌یابد نامه‌ای که نویسنده در آن به قتل اعتراف کرده است، داستان نامه در سراسر کتاب ادامه می‌یابد و به خط داستانی‎‌ای موازی داستان اصلی تبدیل می‌شود . لابلای داستان در ذهن راوی گفت‌وگوهایی با نسترن شکل می‌گیرد، گفت‌و گوهایی که گاهی رابطه‌‌ی نگار و آرمان را به چالش می‌کشد و درباقی کتاب نیز ادامه دارد.

تلفن‌هایی که به نگار و آرمان می‌شود و هر دوی آن‌ها را به خیانت به یک‌دیگر متهم می‌کند، اتفاقی برای آقای شاهی همسایه‌ی وبلاگ نویس رخ می‌دهد و خطوط درهم پیچیده‌ی داستان ادامه پیدا می‌کند….

نویسنده:

 

✔در بخشی از کتاب می‌خوانیم:
همه‌ی آدم‌ها دیوانه‌اند. فقط نوع دیوانگی آن‌ها فرق می‌کند. شاید همین حرفم کافی است که دیگران بفهمند که خودم چقدر دیوانه‌ام. هر چند که دیگران همیشه می‌ترسند که نکند بهشان بگویند دیوانه اما من ترسی ندارم. حتا از دیوانگی خودم لذت هم می‌برم. اگر لازم باشد روی کاغذ می‌نویسم و پایش را امضا هم می‌کنم. خودم هم آن‌قدر جسور هستم که وقتی کسی را می‌بینم که رفتار و حرف‌هایش شبیه عاقل‌ها نیست در چشمش زل می‌زنم و می‌گویم دیوانه!
من هم که فقط منتظر همین حرف‌ها هستم که قاطی بکنم و دخل طرفم را بیاورم. یک بار هم در مترو با یک زن ولگرد جر و بحث کردم. با موبایلش صحبت می‌کرد و به طرفش با صدای بلند می‌گفت که یک شب تا صبح چقدر پول می‌گیرد. من هم عصبانی شدم و با هم جر و بحث کردیم. بهم فحش داد. چیزی نگفتم تا وقتی که خواست پیاده شود، از پشت مانتویش را گرفتم و تا بالا جر دادم. در آن شلوغی تا به خودش بیاید در بسته شده بود و من برایش شستم را به علامت بیلاخ نشان می‌دادم.
نگار تنها کسی است که این روزها جرأت می‌کند به من بگوید دیوانه. او می‌گوید دیوانگی من از نوع گیر دادن است؛ می‌گوید چیزی نیست که به آن گیر ندهم. به خدا به آسمان به زمین به مردم. یکی از روزهایی که جر و بحث می‌کردیم نگار گفت: دیوانه! پدر من و برادرهایم از سیاست و ادبیات چیزی نمی‌دانند که باهاشان بحث می‌کنی و خیطشان می‌کنی.
من هم گفتم: خوب وقتی از چیزی سر در نمی‌آورند غلط می‌کنند درباره‌اش حرف می‌زنند.
زل زد در چشم‌هایم و در حالی که بغض کرده بود گفت: خیلی نفهمی. چیزی هست که تا حالا بهش گیر نداده باشی؟
۰٫۹
۱۳۳
ت

توضیحات تکمیلی

نویسنده

مهدی رضایی

تعداد صفحات

133

حجم (مگ)

0.9

نوع فایل

اسکن شده

شناسنامۀ کتاب

دیدگاهی دارید؟