مولیر
ژان باتیست پوکلن (به فرانسوی: Jean-Baptiste Poquelin) (زادهٔ ۱۵ ژانویه ۱۶۲۲-درگذشتهٔ ۱۷ فوریه ۱۶۷۳) که با نام مولیر (به فرانسوی: Molière) شناخته میشود. وی را همراه با کورنی و ژان راسین یکی از سه نمایشنامهنویسِ برترِ قرن هفدهم در فرانسه و یکی از بزرگترین کمدینویسِها و هنرپیشههای تئاتر در اروپا میدانند. شاید بتوان گفت که در زمینه کمدی نویسی پس از نویسندگان معروف یونان قدیم مانند اریستوفان و مناندر و کمدی سازهای روم قدیم از قبیل پلوتوس و ترنتیوس تا به امروز کسی به پای او نرسیدهاست.
زندگینامه
ده ساله بود که مادرش را از دست داد. ابتدا در مدرسه ای که بیشتر اختصاص به اعیان زادگان داشت درس میخواند و سپس بعد از مدتی در نزد یک نفر از دوستان پدرش موسوم به پییر گاسندی کشیش معروف مشغول به تدریس بود. اصول وی مخالف افکار و عقاید دکارت و از پاره ای از جهات مشابه خیام بود. وی در این رشته به مقام لیسانسیه رسید.
پدرش اهل کسب و کار و تجارت بود و اسباب و اثاثیه خانه میفروخت و چنانچه مرسوم آن زمان بود عنوان جنس فروش سلطنتی و «پیشخدمت حضور» شاهی را داشت. مولیر نیز در ابتدای جوانی نزد پدر خود به کار و کاسبی میپرداخت ولی عاقبت روزی فرا رسید که میان پدر و پسر جدایی افتاد و تا پایان عمر نزدیکی حاصل نگردید. وی همچنین علاوه بر شغل پدری دارای سمت «پیشخدمت حضور» پادشاه نیز بود.
مولیر جوان در ابتدا کمی در کار خود متردد و دودل بود و نمیدانست که آیا بهتر است شغل و پیشه پدر را دنبال کند یا به شغل قضاوت و وکالت بپردازد ولی سرانجام روزگار و تقدیر کار را بر او آسان نمود و با خانواده ای آشنا شد که کارشان بازیگری در تئاتر بود؛ و در سن بیست و یک سالگی ورق برای او برگشت و تا آخر عمر در کار صحنه مشغول گشت. خانواده بژار ابتدا بهطور دورهگردی مشغول اجرای نمایش بودند و مولیر به دختر آنها مادلن بژار (به فرانسوی: Madeleine Béjart) بازیگر معروف علاقهمند شد. وی به پدرش نامه ای نوشت که دیگر حاضر به ادامه پیشه پدری اش نیست و از وی مطالبه میراث مادری اش را کرد. از آن زمان رابطه با پدرش قطع شد و وی به خانواده بژار ملحق گردید. دسته خانواده بژار نامش «دسته خانواده» بود که بعد از الحاق مولیر به تئاتر شهیر (به فرانسوی: Illustre Théâtre) تغییر نام داد. پس از آنکه مولیر به دسته خانواده بژار ملحق گردید در پاریس مشغول به کار شد اما چندان موفقیتآمیز نبود؛ بنابراین مولیر و همکارانش تصمیم گرفتند از پاریس بیرون رفته و راه غرب و جنوب فرانسه را پیش بگیرند. حدود سیزده سال مشغول این دورهگردیها بود و در سن سی شش سالگی به پاریس برگشت.
در سال ۱۶۵۹ طنز زنهای فضلفروش مضحک (به فرانسوی: Les Précieuses ridicules) را نوشت و بسیار مشهور گردید و همین باعث شد که مشمول الطاف مخصوص لویی چهاردهم قرار بگیرد که در آن زمان پادشاهی بیست و یک ساله بود و نه سال بود که بر تخت سلطنت نشسته بود. این علاقه مسبب این شد که مولیر در آن جامعه بسته با آزادی بیشتر، به بیان انتقاد و مشکلات جامعه با زبان طنز بپردازد.
مولیر منتقدین بسیاری داشت. آنها به بهانه دفاع از مذهب کارشکنیهایی در مسیر فعالیت او انجام دادند. آنها میگفتند که مولیر بیدینی را به روی صحنه تئاتر آوردهاست. نمایشنامه مکتب زنان (به فرانسوی: Les Femmes Savantes) در حقیقت بی عفتی و بی عصمتی است و تارتوف نمایشنامه ای است شیطانی و دون ژوان سراپا کفر است. بهطور خلاصه منتقدین میگفتند که مولیر خناسی است که به لباس انسان درآمده. یکی از دوستان و دوستداران وی بوالو ی جوان بود که مقام وی را بالاتر از کورنی و حتی راسین میدانست و معتقد بود مولیر از هر کس دیگری بهتر توانسته طبیعت را بفهمد. حتی بعد از مرگ مولیر در محضر لویی چهاردهم در آنجایی که از بوالو پرسیده میشود که چه کسی بزرگترین شخص این عصر است وی در پاسخ میگوید: مولیر
از علت تغییر نام وی از ژان باتیست پوکلن به مولیر اطلاعات دقیقی در دست نیست، اما احتمال داده میشود که زمانی به عنوان پیشخدمت مخصوص در رکاب لویی سیزدهم پادشاه فرانسه در ایالت لانگداک مسافرت میکرد، در دهکده ای به نام مولیر اولین بار با معشوقه خود مادلن بژار آشنا شد. به همین مناسبت و به یاد راز و نیازهای شبانه اسم آنجا را برای خود اختیار نمود
مولیر پس از شکست در زندگی زناشویی و بعد از موج بیرحمانه منتقدین به نگارش کارهای سطحی روی آورد.[۳][۴] وی پس از آنکه از بی مهری معشوقه اش مادلن رنج بسیار برد، سرانجام در سال ۱۶۶۲ میلادی با آرماند (دختر یا خواهر جوان مادلن) که بیست و یک سال از مولیر جوان تر بود ازدواج کرد. او بین سالهای ۱۶۲۲ تا ۱۶۷۳ در پاریس زندگی کرد. این دختر هم موجبات تلخکامی شوهر بیچاره خود را از هر جهت فراهم ساخت و کار به جایی کشید که بی وفایی او ورد زبانها گردید. دشمنان مولیر که روز به روز زیادتر میشدند مدام بر بدخواهی و و سعادت و کینهتوزی خود میافزودند و شهرت دادند که اساساً آرماند دختر معشوقهٔ قبلی اش مادلن است، حتی برخی میگفتند که دختر خود مولیر است و در نزد لویی چهاردهم زبان به تعرض و پرخاش گشودند که چگونه پادشاه اجازه میدهد که چنین کسی در دربار راه داشته باشد. معروف است که پادشاه فرانسه به این سخنان بی اعتنا بود و حتی وقتی زن جوان مولیر اولین فرزندش را آورد لویی چهاردهم پدر خوانده نوزاد گردید.
آثار
- بیمار خیالی (Le Malade Imaginaire)
- خسیس (L’Avare)ترجمه: محمد علی جمال زاده- نشر علمی فرهنگی ۱۳۹۶
- تارتوف (Tartuffe)
- دون ژوان (Don Juan)
- آمفیتروئون(Amphitryon)
- طبیب پرنده(Médecin Volant)
- حسادت آقای کلافه(La Jalousie du Barbouillé)
- مردمگریز (Misanthrope)
- مکتب زنان (L’École des femmes)
- نقد مکتب زنان (La Critique de l’École des femmes)
- ژرژ داندن (George Dandin)
- عروسی اجباری (Le Mariage forcé)
- نیرنگهای اسکاپن (Les Fourberies de Scapin)
- زنان دانشمند (Les Femmes Savantes)
- زنان فضلفروش مضحک (Les Précieuses ridicules)
- طبیب اجباری (Le Médecin malgré lui)
- ازدواج اجباری (Le Mariage Forcé)
- عشق شفابخش (L’amour médecin)[۱۰]
- بورژوای نجیبزاده (Le Bourgeois gentilhomme)