توضیحات
داریوش از نسل مبارزانی بود که در بحبوحهی قدرت یابی ملّاها در ایران پس از انقلاب، جان خود را برداشته و پس از آوارگیهای بسیار از کوه و کمر عبور کرده و خود را به سوئد رسانیده و در اُپسالا ساکن شده بود. این شهر آینهدار دلتنگیهای او برای میهنِ پشتِ سر گذاشته شده و مادرِ چشم به راهش در همدان و شهر انتظارهای بی پایان او بود.
«اسد چشمهای مادرم!» هنوز صدایش را میشنوم. با هم در این بارهها بسیار گفتگوها داشتهایم. برخی از داستانهایش شرحِ رنجِ و پریشانی آوارگیها، انتظارها و انعکاس سرنوشت انسان مهاجر است.
برای او انسان مهاجر یعنی ساخته و پرداخته ی صاحبان قدرت و سرمایه در کشورهای جهان سوّم و جهان سوّم یعنی دنیایی که در چنگال جهل و خرافات، مانند موشی در اختیار گربههای خونخوار دنیای بی ترّحم سرمایه گرفتار است.
این کتاب را می توانید در سایت باشگاه ادبیات رایگان دانلود کنید.
دیدگاهی دارید؟