توضیحات
تاریخ “رمان”
ماجرای رمان از این قرار است :در یکی از روزهای ماه ژانویه ۱۹۴۱، سربازی آلمانی که قصد سفر به آفریقا داشت، در یکی از محلههای رم، به نام “سن لورنزو”، گذارش به میخانهای افتاد و با رفع عطش شراب، در صدد رفع عطش دیگری بر آمد ;اما در آن وضعیت بهتر از آموزگار پا به سن گذاشتهای که با زنبیل خرید روزانه به خانه باز میگشت، پیدا نکرد .
زن آموزگار نسب به مادری یهودی میبرد و قوانین جزایی زمان جنگ، او را از نظر حقوقی با دیگران مساوی نمیدانست ;از این رو زن نگون بخت میکوشید پنهان از انظار، زندگی غیر قانونی خود را ادامه دهد .زن بیوه “ایدا راموندو “نام داشت، در کالابریا به دنیا آمده و از شوهر متوفایش پسر ولگردی به نام “نینومانکوز “برایش یادگار مانده بود .سرباز متجاوز هنگام سفر به آفریقا هواپیمایش سقوط میکند و میمیرد و زن آموزگار از او کودکی به دنیا میآورد به نام “اوزپه .
“پس از تولد کودک، در محله سن لورنزو، مثلث خانوادگی مادر و دو فرزند شکل میگیرد ;اما با پیشرفت جنگ و تقسیم ایتالیا به دو بخش شمالی و جنوبی، گروه خانوادگی از هم میپاشد .نینو به سوی شمال میشتابد .او به پارتیزانی سلحشور و دست نیازیدنی بدل میشود ; اما سرانجام به صف راهزنان و قاچاقچیها میپیوندد” .ایدا “و “اوزپه ” از بمبباران محله سن لورنزو ( ۱۹ژوئیه ۱۹۴۳) جان سالم به در میبرند ; آنها با از دست دادن خانه و کاشانه به محله “پیترالاتا “در حومه رم پناه میبرند .در میانه رمان، مادر و فرزند سر پناه مناسبتری در “تستاچو”، در خانه زن و شوهری از اهالی “چوچاریا “مییابند .
با پایان جنگ، ایدا موفق به اجاره آپارتمان نسبتا آبرومندی میشود .در این زمان نینو میمیرد و اوزپه با نخستین نشانههای بیماری صرع، که او را به زودی از پای در خواهد آورد، دست و پنجه نرم میکند .در صفحات پایانی رمان، اوزپه بر اثر بیماری در تنهایی و ناامیدی در حالی که مونسی به جز سگ محبوبش “بلا “نداشت میمیرد و ایدا با دیدن صحنه مرگ اوزپه کارش به جنون میکشد و نه سال بعد در ۵۳سالگی در بیمارستان روانی جان میسپارد . در آغاز کتاب، نوشتهای با عنوان “تاملاتی درباره رمان تاریخ “از “چزاره گربولی “به طبع رسیده است .
دیدگاهی دارید؟